بر گرفته این ویب حاوی از مطالب تاریخی میباشد امید است از این مطالب لذت ببرید
Translate
Saturday, May 19, 2012
معلومات مختصر در باره پنجشیر
پنچشیر قبل از سلطنت غزنویان بنام کجکن یا کچکنه معروف بود ،
چنانچه فردوسی بزرگ در شهنامه از زبان رستم که به فرزندش
توصیه میکند چنین مینویسد :
به کجکن مرو ای پسر زنهار...................... که سم ستورت
شود پار پار
که دریا ی پر قهر دارد ستیز.......................گیا هی
ندارد به جز سنگ تیز
در تاریخ پنجشیر آمده است که در هنگام ساختن بند سلطان در
غزنی نام این وادی زیبا تغیر نموده است . به اساس بر نامه کار دربند( سلطان) نوبت
کاربه مردم پنجشیر رسید ، مردم پنجشیر از میان خویش پنج تن نما ینده را جهت کار به
غزنی اعزام کردند ، دراثر کار حیرت آور این پنج تن بود که بند ( سلطان)سا خته شده
و درنتجه سلطان محمود غزنوی فرمود:( انها پنج شیر هستند) از آن به بعدکجکن به
پنجشیر وبا شنده گان آن از ( دالان سنگ تا پریان وخاواک) به پجشیری معروف شدند.
این پنج تن درنزد مردم پنجشیر به پنج پیران شهرت دارندوآرمگاه هایشان در نقاط
مختلف پنجشیر به شرح زیر است
پنچشیر قبل از سلطنت غزنویان بنام کجکن یا کچکنه معروف بود ،
چنانچه فردوسی بزرگ در شهنامه از زبان رستم که به فرزندش
توصیه میکند چنین مینویسد :
به کجکن مرو ای پسر زنهار...................... که سم ستورت
شود پار پار
که دریا ی پر قهر دارد ستیز.......................گیا هی
ندارد به جز سنگ تیز
در تاریخ پنجشیر آمده است که در هنگام ساختن بند سلطان در
غزنی نام این وادی زیبا تغیر نموده است . به اساس بر نامه کار دربند( سلطان) نوبت
کاربه مردم پنجشیر رسید ، مردم پنجشیر از میان خویش پنج تن نما ینده را جهت کار به
غزنی اعزام کردند ، دراثر کار حیرت آور این پنج تن بود که بند ( سلطان)سا خته شده
و درنتجه سلطان محمود غزنوی فرمود:( انها پنج شیر هستند) از آن به بعدکجکن به
پنجشیر وبا شنده گان آن از ( دالان سنگ تا پریان وخاواک) به پجشیری معروف شدند.
این پنج تن درنزد مردم پنجشیر به پنج پیران شهرت دارندوآرمگاه هایشان در نقاط
مختلف پنجشیر به شرح زیر است
Friday, May 18, 2012
Tuesday, May 15, 2012
نفوذ سلاجقه در افغانستان
( 1038 – 1146 میلادی )
سلجوقی ها دسته ئی از ترکان غر بوده و در شمال سیحون زندگی داشتند، دقاق نام، یکی از اینها با قبیله خود، در دوره ی سلطنت سامانیان به ماوراءالنهر وارد و دین اسلام را قبول نمود. سلجوق، پسر دقاق چهار فرزند داشت، اسرائیل ، میکائیل، موسی و یونس. سلطان محمود غزنوی ، اسرائیل را در محبس قید، و سهو نمود که عده ئی از ایشان را در شمال افغانستان مقیم ساخت.
سلطان مسعود غزنوی در جنگ با طغرل، و چغر، پسران میکائیل، مغلوب ولایات شمالی افغانستان مانند بلخ، مرو و نیشابور را از دست داد . به این ترتیب طغرل در سال 429 هجری در نیشابور سلطنت خود را اعلان و متعاقبا در کشور فارس، اصفهان را فتح و پایتخت خویش قرار داد. طغرل مرد بزرگی بود ، بغداد، موصل، و دیار بکر و نصبیین را فتح ، و با عیسویان گرجستان و قفقاز جهاد و دختر خلیفه بغداد را تزویج و در سال 455 هجری در ری، وفات نمود. از آن وقت سلجوقیان صاحب کشور فارس و ولایات شمال افغانستان گردیدند.
الپ ارسلان پسر طغرل که مثل پدر مرد کاری و فاتح و شکست دهنده رومانوس، دیوجانس، امپراطور روم شرقی بود ( 455 – 465 هجری ) ، حملات خود را بر افغانستان شمالی تکرار کرده ، جلال الدین ملک شاه، پسر آلب ارسلان _ 465- 485 هجری ) مرد بزرگی از افغانستان چون ، خواجه نظام الملک طوسی، وزیر پدرش را به وزارت خویش گماشت. و ترقیات قلمرو خویش را به دست این وزیر بی نظیر سبب شد، ملکشاه پادشاهی آل سلجوق را در آسیای صغیر برقرار، و دامنه امپراطوری خویش را، از سرحدات کاشغر، و آسیای مرکزی تا بحر روم کشید و علم و ادب را پرورش داد.
دوره غزنوی افغانستان
( 967 – 1201 میلادی )
الپتگین یکی از مامورین دوره ی سامانی بود که به درجه ی سپه سالاری و حکومت افغانستان شمالی رسید. ولی وقتی که در نظریات انتخاب پادشاه سامانی بین او و امیر منصور اول سامانی اختلاف واقع شد، نیشابور مرکز حکومت خراسان شمالی را ترک و وارد شهر غزنی شد، الپتگین به زودی توانست اساس یک حکومت قوی محلی را در غزنه بگذارد.
سبکتگین داماد او ، این دایره را به سمت کابل توسیع و حکمومت محلی کابل را از بین برداشت، پیشرفت سبکتگین در اینجا متوقف نشد، رو به شرق، تا سواحل سند حدود طبیعی افغانستان قدیم رسید، و در جنگهایی که در حوزه ی سند با مدافعین پنجاب نمود فاتح بر آمد. سبکتگین در تشکیل چنین حکومتی از ضعف خاندان سلطنتی سامانی استفاده و هم در حمایت عسکری، که از آن خاندان به مقابل دشمنان داخلی وی نمود، رضایت پادشاهان سامانی را حاصل کرد.
سلاطین سامانی افغانستان
( 892 – 999 میلادی )
خاندان سامانی اصلا از بلخ بوده، منسوب به سامان است که مردی ساربان بود. پسر سامان وقتیکه مامون عباسی در مرو بود با چهار پسر خود جزء مامورین او قرار گرفت. وهنگامتاسیس حکومت طاهریه در افغانستان بر ترقی مراتب پسران وی افزود. ابراهیم پسر الیاس یکی از افراد آن خاندان بود که در حکومت طاهریه رتبه سپه سالاری کل قوا را حاصل کرد، بعدا اعتبار آن خاندان طوری افزود که المعتمد خلیفه عباسی ، در سال 261 هجری منشور حکومت ماوراء النهر را به امیر نصر نواسه اسد سامانی فرستاده، امیر اسماعیل برادر آن شخص است که به حیث وکیل نصر در بخارا مرکز اختیار نمود.
دولت صفاری افغانستان (صفاریان)
( 867 – 904 میلادی )
در همان قرن اول هجری و عصر خلافت راشده اسلام, بین عربها بر سر جانشینی حضرت پیغمبر آخر الازمان ( صل الله علیه و اله و سلم) اختلافات دامنه داری پیدا شد. و عامل اصلی این اختلافات این بود که عده ای گفتند پیامبر در مورد جانشین خود هیچ کس را مشخص نکرده و با وجود سفارش وصیت کردن هر مسلمان قبل از فوت، خود شخص پیامبر وصیت نداشته است. این اختلافات مخصوصا در دوره امپراطوری بنی امیه قوت گرفت و در بین تمام مسلمانان گیتی پراکنده گردید. به علاوه عصبیت عرب در این دوره شدت کرده، و عکس العمل آن در بین ملل غیر آشکارا گردید. در دوره امپراطوری بنی عباس تمام این مخالفتها جامه عمل پوشیده و فرقه های متعددی در بین ملل اسلامی ظهور کرد، مثلا طرفداران بنی امیه، که دارای بیرق سفید بودند، طرفداران اهل بیت پیغمبر که از بنی هاشم بودند و امامان تشیع از این طایفه هستند بیرق سبز استعمال می کردند، طرفداران بنی عباس و ضد اموی و علوی که در بیرق و لباس رنگ سیاه داشته و این رنگ را از افغانستان و ابومسلم استفاده کرده بودند ، فرقه خوارج که بر ضد همه ی اینها بوده، یکنوع جمهوری خواه و افراطی در سیاست و دین به شمار می رفتند و بیرق سرخ استعمال می نمودند. خوارج انتخاب خلیفه اسلام را به شکل آزاد از ملل عجمی ( عناصر غیر عربی) و عربی قبول و در صورت ارتکاب نامشروع خلیفه، عزل و قتل او را پیشنهاد می کردند و همچنین دهها فرقه دیگر.
دولت طاهریه افغانستان ( طاهریان )
( 820 – 873 میلادی )
با انتقال مجدد پایتخت امپراطوری اسلام از خراسان به بغداد توسط مامون عباسی، افغانیان دل از دست ندادند و هنوز مردی از ایشان چون طاهر ذوالیمینین در بغداد زنده و امید آنها را به سوی خود می کشید.طاهر بن حسین بن مصعب بن فرخ، از اهالی پوشنگ هرات ، مردی مال اندیش، مجرب و عاقل بود ، او سرگذشت مردان فداکار افغانی در میدان جنگ به مقابل سلطه عرب وهمچنین از داستانهای خانواده برمکی و سهل خراسانی مطلع بود، پس راه میانه ئی را انتخاب نمود. و در دربار بغداد سعی زیادی کرد تا از طرف مامون به سمت امیر خراسان مقرر و در سال 205 هجری وارد افغانستان گردید . همینکه سالی از امارت او گذشته و افغانستان مفتوحه را از تخارستان تا سیستان تامین و منظم ساخت، در سال 206 هجری استقلال افغانستان اسلامی را اعلان و نام خلیفه عباسی را از خطبه بیفکند، به این ترتیب بعد از دو قرن جهد و کوشش بالاخره افغانستان موفق شد تا استقلال خویش را در مناطق مفتوحه شمال و غرب کشور در مقابل عرب اعلان و تحکیم نماید.
حمله مسلمانان ( افغانستان در زمان خلفا راشدین ) ( 643 – 661 میلادی )
در قرن هفتم میلادی هنگامی که تمدن قدیم عالم، آنکه از منبع یونان سرچشمه گرفته بود، رو به انحطاط داشت وامپراطوری روم دستخوش تجزیه و فساد گردیده بود، ایتالیا جلال سابق را از دست داده و هسپانیه (اسپانیا) نظم و آبدای خود را باخته و خلاصه قسمت بزرگی از اروپا گرفتار تسلط طوائف بربر بود ، در آسیا نیز امپراطوری فارس راه اضمحلال پیموده و کشور پهناور چین وهند در زیز جبروت امپراطوری آسمانی و ملوک الطوائفی کوفته می شد، همچنین در آفریقا کشور مصر مبتلای ظلم وجهل بود و در بیشتر نقاط روی زمین فقر و قساوت، ظلم و جهل حکومت می کرد ( از قاره اعظم آمریکا هم که چیزی و اثری در دست نبود تا واسطه صلح شود)
ساسانیان
( 230- 651 میلادی)
بعد از انحطاط و سقوط دولت یفتلی شمال کشور زیر سلطه ترکان، و غرب کشور در قلمرو دولت ساسانی قرار گرفت . در قرن سوم میلادی ارشیر اول سلسله مقتدر و نیرومند ساسانی را بنیاد نهاد که تا چهار قرن دوام آورد.( تسلط ساسانيان بار اول بر افغانستان امروزی در حدود سالهای 365-230 ميلادی بود) تمام ایران و قسمتی از خراسان قدیم که افغانستان را نیز در بر می گرفت و برخی از کشورهایی که اکنون همسایه شمالی ایران به شمار می روند، تحت سیطره دولت ساسانی قرار داشتند . اما همچنان جنوب کشور تحت سلطه بازماندگان یفتلی اداره می شد. شاهان ساسانی امپراتوری خویش را تا رود سند و آسیای مرکزی وسعت دادند. در قرن ششم میلادی خسرو انوشیروان ساسانی یفتلی ها را از باکتریا راند و این منطقه بار دیگر به امپراطوری ساسانی پیوست. (تسلط ساسانيان بار دوم 644-565 ميلادی )
در این وقت غرب افغانستان شامل مناطق هرات و نیمروز و توابع آن تحت نفوذ ساسانیان قرار داشت که آیین زردتشتی داشتند و به زبان پهلوی تکلم می کردند. ولی در مناطق کوهستانی مرکزی و زابلستان و وادی اطراف دریای کابل به نام گندهارا و قسمتهایی از جنوب افغانستان از سلسله جبال هندوکش تا کرانه های سند و مناطق شمال افغانستان که از بقایای کوشانیها و یفتلی ها بودند و از تخارستان تا بادغیس حکم می راندند ، دارای آیین بودایی و برهمنی و زردتشتی بودند.
سلسله شیران بامیان
( 420 تا 958 میلادی )
شیران بامیان از بقایای کوشانیها و یفتلی ها بودند. بعد از قرن پنجم میلادی که امپراطوری یفتلی سقوط کرد، در نقاط صعب العبور کوهپایه های افغانستان مرکزی مانند بامیان، غرجستان، دیراوود، جاغوری ، مالستان، شارستان، گردیز و ... پراکنده شدند و به تشکیل امارتهای محلی پرداختند. بامیان یکی از مراکز آنها بود که سلسله ای معروف بنام شیران بامیان در آن ظهور کرد.
کلمه شیر در اینجا به معنای شاه و حکمران است، و دو شاه از شیران بامیان شهرت بیشتر دارند و در تاریخ از آنها بیشتر یاد شده است. این دو شاه بنامهای " شیرمه " ( شیر بزرگ و کبیر ) ، که هم عصر با بهرام گور پادشاه ساسانی ( 420 – 439 میلادی ) بوده است و " شیر باریک " ، به معنای شاه خرد و کوچک یاد می شده اند. شیرمه ( شیر بزرگ ) در حدود سالهای 420 – 439 میلادی و شیر باریک درحدود 958 میلادی زندگی می کردند که بین این دو ، مدت پنج قرن فاصله است. سلسله شیران بامیان که به حدود 17 شاه می رسد، تا عصر نفوذ اسلام بر بامیان حکمروایی داشتند.
دولت یفتلی
( 450- 568 میلادی)
یفتلی ها مانند کوشانیها از اقوام سیتی بودند ، که از قسمت شمال شرق افغانستان در حوزه رود جیحون به طرف افغانستان هجوم آورده و تا اواخر قرن سوم میلادی، تمام سرزمینهای شمال این رود را به تصرف خود در آوردند.تا قرن پنجم میلادی یفتلیها نتوانستند از ناحیه شمالی رود جیحون به صورت کامل عبور کنند و لذا جنگهای پراکنده بین آنها و اقوام کوشانی که حکومت را در دست داشتند ، روی داد. در اوایل قرن پنجم بود، که از یک طرف قدرت یفتلیها افزایش پیدا کرد و از طرف دیگر کوشانیها رو به ضعف نهادف و یفتلیها تا سال 425 میلادی موفق شدند، تمام باختر را به تصرف خود در آورند و در تخارستان حکومت تشکیل دهند. در این هنگام کوشانیها از شمال کشور عقب نشستند و این عقب نشینی تا دشتهای اطراف رودخانه کابل رسید. در نتیجه یفتلیها از کوههای بلند هندوکش عبور کردند و وادیهای اطراف کابل و قندهار و زابل را تصرف کردند. به زودی قلمرو این حکومت در سرتاسر خاک افغانستان، از مرو تا کشمیر گسترش یافت.
کوشانیان
( از قرن اول میلادی تا سال 230 میلادی)
بعد از انقراض سلسله های هخامنشی، یونانی و موریا مدتی در افغانستان به صورت ملوک الطوایفی اداره می شد تا اینکه قبیله کوشانی، شاخه ای از اقوام سیتی یوچی وارد افغانستان شده و به تدریج قدرت یافتند و امرای محلی را شکست داده، حکومت بزرگی تشکیل دادند. کوشانیها که به یوچی ها نیز معروف می باشند، ابتدا در شمال افغانستان کنونی، یعنی آسیای مرکزی فعلی زندگی می کردند و همواره در حال جنگ و نزاع با اقوام و طوایف دیگری بودند که در آن منطقه زندگی می کردند.
به نوشته برخی تاریخ نویسان در حدود سال 165 قبل از میلاد کوشانیها که شاخه ای از قبایل سیتی بودند و در مجاورت چین در کاشغر سکونت داشتند، بعد از مدتی زندگی بین دو رود آمو و سیحون در قرن اول ( در حدود 70 قبل از میلاد ) از این منطقه عبور نموده و باختر را به تصرف خود در آوردند. در این تصرف تقریبا بخش اعظم شمال افغانستان، مانند تخارستان، باختر زمین، بلخ و ... زیر سلطه آنان در آمد. بعد از مدت کمی کوشانیها از کوههای هندوکش نیز عبور کردند و دولت یونانی باختری را تا سرحد هند به عقب راندند. ( 137 قبل از میلاد )
زمانیکه این قبایل در شمال افغانستان اسقرار پیدا کردند، حدود پنج قبیله در این منطقه ساکن بودند، این وضعیت مدتها دوام یافت و هر قبیله توسط رئیس خود اداره می شد. بالاخره رئیس قبیله کوشانی توانست چهار قبیله دیگر را زیر فرمان خود در آورد و خودش را به عنوان شاه کوشانی معرفی کند. از همین وقت کلمه کوشان در تاریخ ثبت گردید.
افغانستان در عصر سلسله موریا
( 321 – 184 قبل از میلاد )
یکی از سلسله هایی که حدود 137 سال بر هند و بخشهایی از افغانستان فعلی حکومت کرد سلسله موریا بود.
همزمان با حمله اسکندر به شمال غربی هند ، یکی از شاهان خاندان " ناندا " که در آن زمان بر هند حکم می راند، جوانی از خویشاوندانش را که چندراگوپتا نام داشت و ظاهرا مرد بسیار باهوش، فعال و جاه طلب بود، از کشور تبعید و اخراج نمود. چندراگوپتا به شمال هند و به سوی شهر تاکسیلا که در شمال بود رفت. گوپتا فرد دیگری بنام چناکیا را که یک برهمن بود و در ذکاوت از خودش کم نمی آورد، همراه خود برد. این دو تبعیدی مردم هند را علیه نیروهای اسکندر می شوراندند و نیروهای اسکندر را متجاوز می دانستند. در هنگامی که گوپتا در شمال غربی هند مشغول فعالیت یونانیان بود . اسکندر در گذشت و چون خبر مرگ اسکندر به تاکسیلا رسید، چندراگوپتاموریا اهالی اطراف را شوراند و با کمک آنها به اردوگاه نظامی که اسکندر از خود به جای گذاشته بود حمله برد و به زودی تاکسیلا و حکومت آنجا را به تصرف در آورد و بعد از آن پادشاهی ناندا را در هم شکست . ( 321 قبل از میلاد)
حمله اسکندر
(329 – قرن اول میلادی)
هنگامیکه لشکریان اسکندر وارد ایران شدند و بعد از جنگ ساحل دجله چون دوری از موطنشان و جنگهای پی در پی سربازان یونانی را خسته ساخته بود، فرماندهان ارشد اسکندر به سربازان خود گفتند که بعد از این دیگر جنگی در پیش نخواهد داشت و اسکندر دیگر نیازی به همه قشون خود ندارد. به طوری که بسیاری از سربازان یونانی را مرخص خواهد کرد. ولی بعد از ورود به ایرانشهر و مشاهده خزینه های آن پایتخت، اسکندر متوجه شد که روی بعضی از بدره ها و صندوقهای زر نوشته شده که این زر از سند ( هندوستان) آمده است. لذا اسکندر برای تسخیر هندوستان ، عازم سرزمین هندوکش که تاریخنویسان یونانی آن را پاراپومیسوس (Parapomisus) گفتهاند، شد.
اسکندر پس از تسخیر گرگان به خراسان و هرات رفت و بعد از زرنج به بلخ وارد شد.او در این هنگام 19 هزار سپاهی تازه نفس از یونان گرفته بود و با صد هزار عسکر از جانب بلخ ، با عبور از سلسله کوههای هندوکش از طرف شرق افغانستان به جانب هندوستان لشکر کشید.
هخامنشیان
( 529-329 قبل از میلاد)
در این سالها ( از 333 تا 545 قبل از میلاد ) زراعت، آبیاری، صنایع دستی و پیشه وری افغانستان رو به رشد و تکامل بود . شمال افغانستان که راههای آسیای مرکزی، ایران و هندوستان از آن می گذشت. از نظر اقتصادی در منطقه و به خصوص آسیای میانه نقش اساسی داشت. در دشتهای آسیای مرکزی بین دو رودخانه سیحون و جیحون ( آمودریا ) مردمان چادرنشین و ماهر در سوارکاری زندگی می کردند که چشم به باختر آباد دوخته بودند و گاه و بیگاه به این سو می تاخت. خطری که همواره این سرزمین آباد را تهدید می کرد. بالاخره هجومهای متوالی سوارکاران چادرنشین آسیای مرکزی، دولت باختر افغانستان را متزلزل ساخت و از نظر سیاسی کشور را به ضعف نهاد، تا جائی که مرکزیت از بین رفت و کشور به شاهزاده نشین های متعدد تقسیم گردید.
تا اینکه باکتریا در حدود ۵۴۰ قبل از میلاد. توسط کورش هفتمین شاه سلسله هخامنشی فتح و به امپراتوری پارس پیوست.( لشکرکشی کورش به سرزمين افغانستان امروزی در حدود سالهای535-529 ق.م. واقع شد) وی پس از استحکام پایه های مرکزی خویش و تصرفاتی در آسیای صغیر و بین النهرین، متوجه باختر گردید و بعد از شش سال موفق به تصرف سرزمینهای باختر ( بلخ ) ، ستاگیدها ( هزاره جات ) ، سیستان، بلوچستان، آریا ( هرات ) ، آراخوزیا ( وادی ارغنداب ) و گندهارا ( وادی رودخانه کابل ) گردید. بعد از کوروش پسرش به نام کمبوجیه علاوه بر تصرف مصر، در سال 512 قبل از میلاد متوجه افغانستان شد و تا حوزه سند پیش رفت.
دولت هخامنشی در افغانستان، در هنر و معماری تبارز کرد و در نظم و اداره کشور امتیاز مخصوص به خود را کسب نمود . در این دوره بود که رسم الخط آرامی ، خط مردم افغانستان گردید. و دوره ثبت شده تاریخ افغانستان آغاز شد. به قول مرحوم احمد علی کهزاد تاریخ نویس معروف کشور: " تاریخ مدون افغانستان با همین دودمان هخامنشی شروع شد ، زیرا بار اول نامهای نقاط مختلف و اسمهای ساکنان آن و حتی اسمهای بعضی از رجال این سرزمین در سنگ نبشته های میخی این دوره تذکار یافته است. بنابراین سال 550 قبل از میلاد آغاز دوره تاریخی افغانستان است و تا کدام سنگ نبشته ای مبنی بر وقایع تاریخی افغانستان پیدا نشده، این سال شروع دوره تاریخی افغانستان مورد قبول است" . ( کهزاد ، افغانستان در پرتو تاریخ ، صفحه 118 ، چاپ کابل )
به تبع رسم الخط، فن دفتر داری ، اصول معماری، حجاری و طرز آبیاری تحول یافت. در این دوره کشیدن راههای عمومی و فکر ساختن کاروانسرا در امتداد راهها و بسط تعلقات هند و ایران راه تکامل در پیش گرفت. تشکیلات سیاسی و تقسیمات اداری بوجود آمد، و در هر ولایت بزرگ " ساتراپی " ( والی) همراه یک نفر سردار نظامی و یک نفر دبیر، که امور ولایت را مستقلانه اداره می کردند ، گمارده شد. ساتراپها سکه نقره هم ضرب می کردند ، و در عین حال از طرف دو نفر مفتش سیار شاه مراقبت می شدند.
روی هم رفته تمدن و فرهنگ هر دو کشور افغانستان و ایران در دوران داریوش هفت (ساتراپی) رو به تکامل بود. سکه هایی که در چمن حضوری کابل در سال 1932 قبل از میلاد به دست آمده ، متعلق به افغانستان دوره هخامنشی بوده است و همچنین معبدی که در " سرخ کوتل " د ر18 کیلومتری شمال غرب پلخمری ، در منطقه دهن شیر کشف گردید ، هنر از بین رفته باختری، هخامنشی، یونانی و کوشانی را یکجا نشان می دهد.
به تدریج دولت هخامنشی بر اثر اختلافات درونی بین شاه و شاهزادگان و جنگهای متوالی در غرب ایران از یک سو و خوشگذرانی شاهان از سوی دیگر ، ضعیف گشت و قادر به کنترل قیام و شورش مردم نبود. این امر فرصتی را ایجاد کرد که والی نشینان شمال و غرب افغانستان به تدریج کسب اقتدار کنند و خود در صدد تاسیس سلطنت برآیند.
" بسوس " والی باختر اعلام استقلال کرد و خود را پادشاه مشرق زمین خواند . و او بود که زمانی که داریوش سوم هخامشی پس از شکست سپاه ایران از لشکریان اسکندر به سوی شرق متواری گشت ، در بلخ او را کشت.
پرشیای هخامنشی از 550 الی 330 قبل از میلاد
سلسله حکومتهای آریایی
( 2000 تا 529 قبل از میلاد)
سرزمینی که امروز افغانستان نامیده می شود،هزاران سال پیش از میلاد مسیح ( علیه السلام) سرزمینی آباد و دارای شهرهای پرجمعیت بوده است . صنایع دستی و سکه های مورد معامله مردم ، علومی چون طب، نجوم و ریاضیات و حرفه هایی مثل فلزکاری و بنایی در این مرز و بوم رواج داشته است. در حفریاتی که باستان شناسان انجام داده اند ، اقسام وسایل قدیمی بدست آمده است که حکایت از تمدن تاریخی این سرزمین دارد.
در سال 1965 میلادی حفاریهایی به سرپرستی دکتر لویی دوپری آمریکایی د رجنوب شهر مزار شریف، در ناحیه آق کبرک صورت گرفت که در نتیجه آن آثاری مانند: آینه برنجی، انگشتر، دستبند، اسلحه ، قبضه اسب و نگین لاجورد به دست آمده و متعلق به دوره جدید حجر ( از 2 تا 9 هزار سال پیش از میلاد ) می باشند، که حکایت از زندگی شهری و تمدن باستانی این سرزمین دارد. تحقیقات دیگری که در سال 1951 میلادی در شمال شهر قندهار در ناحیه مندیگک صورت گرفت، نشان می دهد که مردم افغانستان از سه هزار سال قبل از میلاد، خانه هایی از خشت می ساختندف به زراعت و مالداری می پرداختند و از اسلحه، زیور آلات مسی و ظروف سفالین دارای اشکال هندسی استفاده می کرده اند . این در حالی است که بسیاری از کشورها در آن زمان از این قبیل امکانات بهره ای نداشته و روابط اجتماعی آنها به صورت نامتمرکز بوده است.
در سال 1965 میلادی حفاریهایی به سرپرستی دکتر لویی دوپری آمریکایی د رجنوب شهر مزار شریف، در ناحیه آق کبرک صورت گرفت که در نتیجه آن آثاری مانند: آینه برنجی، انگشتر، دستبند، اسلحه ، قبضه اسب و نگین لاجورد به دست آمده و متعلق به دوره جدید حجر ( از 2 تا 9 هزار سال پیش از میلاد ) می باشند، که حکایت از زندگی شهری و تمدن باستانی این سرزمین دارد. تحقیقات دیگری که در سال 1951 میلادی در شمال شهر قندهار در ناحیه مندیگک صورت گرفت، نشان می دهد که مردم افغانستان از سه هزار سال قبل از میلاد، خانه هایی از خشت می ساختندف به زراعت و مالداری می پرداختند و از اسلحه، زیور آلات مسی و ظروف سفالین دارای اشکال هندسی استفاده می کرده اند . این در حالی است که بسیاری از کشورها در آن زمان از این قبیل امکانات بهره ای نداشته و روابط اجتماعی آنها به صورت نامتمرکز بوده است.
حدود دوهزار سال پیش از میلاد مسیح، سرزمین هندوکش (افغانستان) مورد هجوم اقوام آریایی که از درههای پامیر سرازیر شده بودند قرار گرفت و به تصرف این اقوام در آمد.
بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک فارس (ایران امروز) در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است.
بطلمیوس و دیگر جغرافیدانان باستان از سرزمینی که در جنوب هندوکش بین کویر نمک فارس (ایران امروز) در غرب و رود سند در شرق واقع بوده، به نام «آریانا» یاد کردهاند. قدیمیترین اثر مکتوبی که در آن از سرزمین هندوکش ذکر به عمل آمده، اوستا کتاب مقدس زرتشت است.
دوره تاریخی افغانستان نیز از حدود این سالها آغاز می گردد . ظهور زردتشت تقریبا ششصد سال پیش از میلاد در " باختر زمین" ، در شهر بلخ که بعدها این شهر به مادر شهرها شهرت یافت، آغازگر تاریخ افغانستان است.
با توجه به نقل پارسیات سرزمین هند، زردتشت در سرزمین " باختر " در شمال افغانستان در بین قبایلی ظهور کرد که خود را " آرین " می نامیدند. این قوم در آن وقت در روند تکامل اجتماعی و اقتصادی خود به مرحله ای رسیده بودند که تشکیل اداره مرکزی را به شکل پادشاهی ایجاب می کرد.
با توجه به نقل پارسیات سرزمین هند، زردتشت در سرزمین " باختر " در شمال افغانستان در بین قبایلی ظهور کرد که خود را " آرین " می نامیدند. این قوم در آن وقت در روند تکامل اجتماعی و اقتصادی خود به مرحله ای رسیده بودند که تشکیل اداره مرکزی را به شکل پادشاهی ایجاب می کرد.
اولین سلسله آریایی بنام " پیشدادیان " معروف است که در بلخ ( باکتریای قدیم ) به قدرت رسیدند و بر قسمتهایی از افغانستان و غرب این کشور حکم راندند.
بعد از آنها سلسله دیگری بنام " کیانیان " به قدرت رسیدکه موسس آن کیقباد بود.
سلسه ای که بعد از کیانیان ظهور کرد به نام " اسپه ها " معروفند ، که از دودمان شخصی بنام " اسپه " بوده و در سوارکاری مهارت داشتند.
آریائیها در شمال دریای خزر یا اروپا زندگی می کردند و متشکل از قبایل پر جمعیت بودند که به خاطر افزایش جمعیت و سخت شدن شرایط زندگی، از سرزمین شان به سوی سرزمینهای وسیع و حاصلخیز جنوب سرازیر شدند. آغاز مهاجرتشان تقریبا از سال 1800 قبل از میلاد شروع شد و تا هزار سال بعد از آن ادامه یافت. به دنبال این مهاجرت سرزمینهای وسیعی را که فعلا به نام های افغانستان و ایران و نیم قاره هند یاد می شود به تصرف در آوردند.
بعد از آنها سلسله دیگری بنام " کیانیان " به قدرت رسیدکه موسس آن کیقباد بود.
سلسه ای که بعد از کیانیان ظهور کرد به نام " اسپه ها " معروفند ، که از دودمان شخصی بنام " اسپه " بوده و در سوارکاری مهارت داشتند.
آریائیها در شمال دریای خزر یا اروپا زندگی می کردند و متشکل از قبایل پر جمعیت بودند که به خاطر افزایش جمعیت و سخت شدن شرایط زندگی، از سرزمین شان به سوی سرزمینهای وسیع و حاصلخیز جنوب سرازیر شدند. آغاز مهاجرتشان تقریبا از سال 1800 قبل از میلاد شروع شد و تا هزار سال بعد از آن ادامه یافت. به دنبال این مهاجرت سرزمینهای وسیعی را که فعلا به نام های افغانستان و ایران و نیم قاره هند یاد می شود به تصرف در آوردند.
بازسازی نقشه جهان مطابق ایر اتوس تینز در سال 220 قبل از میلاد
بازسازی نقشه جهان مطابق ستر ابو در سال 18 میلادی
Monday, May 14, 2012
تاریخ افغانستان پس از اسلام
در این نوشتار دوران تاریخی پس از اسلام افغانستان از سلطۀ اعراب بر افغانستان (خُراسان و سیستان بزرگ تاریخی) آغاز میشود، و تا تشکیل حکومت افغان بدستاحمدشاه دُرانی در سال ۱۷۴۷ میلادی را در بر میگیرد.
محتویات[نهفتن] |
Sunday, May 13, 2012
علامه اقبال لاهوری عارف، متصوف و فیلسوف شرق
مرا بنگر که در هندوستان دیگر نمی بینی
برهمن زاده ای رمز آشنای روم و تبریز است
علامه محمد اقبال لاهوری یکی از اندیشمندان بزرگ جهان اسلام و بیشک یکی از شعرای مشهور زبان فارسی دری است. که در ١٨٧٣ م در شهر سیالکوت از توابع هند دیده به جهان گشود.
او تعلیمات ابتدایی را در مکتب خانه گی با آموزش علوم متداوله اسلامی شروع نموده و نسبت نبوغ و استعداد بی نظیری که داشت مورد توجه مولوی میر حسن یکی از دوستان پدرش قرار گرفت. نیاکان اقبال برهمن بودند که پنجصد سال پیش به دین اسلام مشرف شدند. و در همین سنین کم زیر نام مستعار « داغ» به شعر سرودن آغاز کرد. زبان فارسی دری را ازهمین مولوی میر حسن آموخت وچون از آثار شعرا و متصوفین زبان فارسی بهره ای زیاد از حد میبرد زبان فارسی دری را با همه کیف و کان آن فرا گرفت و تقریبا تمام اشعارش را به همین زبان بیان نمود. دیری نگذشت که آوازه اش در سر تا سر کشور هند بلند شد. در سال ١٨٩٧ م با در یافت مدرک لیسانس در رشته فلسفه گردید و بعد از آن عازم اروپا شد. او در دانشگاه کمبریج لندن مدرک حقوق از دانشکده ای لینکون ان را کمایی کرد و با نوشتن رساله ای در مورد ایران مدرک دکترای خود را از دانشگاه کمبرج در یافت کرد.
او به زبان های اردو، فارسی دری، انگلیسی، المانی و عربی مسلط بوده و تا مدت زیادی به شغل وکالت میپرداخت. اقبال در میان دانشمندان غرب از نیچه، برگسون بهره جسته. وعلاقه مفرطی به اندیشه و عرفان شرق داشته است .
Saturday, May 12, 2012
کوروش بزرگ
کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیانگذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، بهخاطر بخشندگی، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایهگذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن بردهها و بندیان، احترام به دینها و کیشهای گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شدهاست.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمینهای ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار مینامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسحشده توسط پروردگار بشمار میآوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک میدانستند.
تبار کوروش از جانب پدرش به پارسها میرسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند.
سکندر مقدونی
سکندر مقدونی
اسکندر مقدونی (۳۵۶ تا ۳۲۳ پیش از میلاد) مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون) ، کشورگشای قرن چهارم پیش از میلاد بود.
نام
اسم این پادشاه مقدونی الکساندر بود و مورخین عهد قدیم هم چنین نوشتهاند ولی مورخین قرون اسلامی او را اسکندر یا اسکندر الرومی نامیدهاند و بعضی هم اسکندر المقدونی (روم را باید بمعنییونان یا مقدونی فهمید زیرا بیزانس یا روم شرقی را در زمان ساسانیان و قرون اولیهٔ اسلامی روم میگفتند). اگر رعایت ترتیب تاریخ را بکنیم او در میان پادشاهان مقدونیه اسکندر سوم است زیرا چنانکه در جای خود ذکر شدهاست دو اسکندر نام دیگر قبل از او بر تخت مقدونی نشسته بودند، ولی مورخین عهد قدیم او را غالباً اسکندر پسر فیلیپ نامیدهاند (در عهد قدیم معمول نبود که پادشاهان هم اسم را با اعداد ترتیبی ذکر کنند) و مورخین جدید اسم او را عموماً اَلِکساندر مقدونی یا آلکساندر کبیر نوشته و مینویسند. در داستانهای ما او را اسکندر گفتهاند، ولی از کتب پهلوی مانند کارنامهٔ اردشیر بابکان و بعضی دیگر دیده میشود که در ایران قدیم او را اَلِکسندر یا اِلِکساندر مینامیدند.
پدرش فیلیپ دوم بود و مادرش اُلمپیاس دختر نهاوپتولم پادشاه مُلُسها. ملسها مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچهٔ اِپئومبوتی یا ژانین کنونی سکنی گزیده بودند و پادشاهان این مردم از خانوادهٔ اِآسیدها بشمار میرفتند و این خانواده هم نسب خود را به آشیل پهلوان داستانی یونان در جنگ تروامیرسانید. بنابراین چون پادشاهان مقدونی عقیده داشتند که نژادشان به هرکول نیمربّالنوع یونانی میرسد مورخین یونانی نسب اسکندر را از طرف پدر به نیمربّالنوع مزبور و از طرف مادر به آشیل پهلوان داستانی میرسانند. (پلوتارک، اسکندر، بند۲). تولد اسکندر در شهر پِلا در ژوئیهٔ (۱۰ تیر تا ۹ اَمرداد) ۳۵۶ ق.م. بود و در سن ۲۰ سالگی بتخت نشست. زائد نیست گفته شود که در داستانهای ما اُلمپیاس مادر اسکندر را ناهید نامیدهاند.
کودکی و جوانی اسکندر
نام
اسم این پادشاه مقدونی الکساندر بود و مورخین عهد قدیم هم چنین نوشتهاند ولی مورخین قرون اسلامی او را اسکندر یا اسکندر الرومی نامیدهاند و بعضی هم اسکندر المقدونی (روم را باید بمعنییونان یا مقدونی فهمید زیرا بیزانس یا روم شرقی را در زمان ساسانیان و قرون اولیهٔ اسلامی روم میگفتند). اگر رعایت ترتیب تاریخ را بکنیم او در میان پادشاهان مقدونیه اسکندر سوم است زیرا چنانکه در جای خود ذکر شدهاست دو اسکندر نام دیگر قبل از او بر تخت مقدونی نشسته بودند، ولی مورخین عهد قدیم او را غالباً اسکندر پسر فیلیپ نامیدهاند (در عهد قدیم معمول نبود که پادشاهان هم اسم را با اعداد ترتیبی ذکر کنند) و مورخین جدید اسم او را عموماً اَلِکساندر مقدونی یا آلکساندر کبیر نوشته و مینویسند. در داستانهای ما او را اسکندر گفتهاند، ولی از کتب پهلوی مانند کارنامهٔ اردشیر بابکان و بعضی دیگر دیده میشود که در ایران قدیم او را اَلِکسندر یا اِلِکساندر مینامیدند.
پدرش فیلیپ دوم بود و مادرش اُلمپیاس دختر نهاوپتولم پادشاه مُلُسها. ملسها مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچهٔ اِپئومبوتی یا ژانین کنونی سکنی گزیده بودند و پادشاهان این مردم از خانوادهٔ اِآسیدها بشمار میرفتند و این خانواده هم نسب خود را به آشیل پهلوان داستانی یونان در جنگ تروامیرسانید. بنابراین چون پادشاهان مقدونی عقیده داشتند که نژادشان به هرکول نیمربّالنوع یونانی میرسد مورخین یونانی نسب اسکندر را از طرف پدر به نیمربّالنوع مزبور و از طرف مادر به آشیل پهلوان داستانی میرسانند. (پلوتارک، اسکندر، بند۲). تولد اسکندر در شهر پِلا در ژوئیهٔ (۱۰ تیر تا ۹ اَمرداد) ۳۵۶ ق.م. بود و در سن ۲۰ سالگی بتخت نشست. زائد نیست گفته شود که در داستانهای ما اُلمپیاس مادر اسکندر را ناهید نامیدهاند.
کودکی و جوانی اسکندر
امیر محمد افضل و محمد اعظم خان
امیر محمد یعقوب خان
امیر شیرعلی خان
شیرعلیخان | |
دوران | ۱۸۶۳ تا ۱۸۶۶ ۱۸۶۸ تا ۱۸۷۹ |
---|---|
لقب(ها) | دومین امیر افغانستان |
زادروز | ۱۸۲۵ |
زادگاه | افغانستان |
مرگ | ۲۱ فوریه ۱۸۷۹ |
محل مرگ | مزار شریف، افغانستان |
پیش از | نوبت اول محمدافضلخان نوبت دوم محمدیعقوبخان |
پس از | نوبت اول دوستمحمدخان نوبت دوم محمداعظمخان |
دودمان | سلسله بارکزایی |
ا
دورۀ سلطنت اول مر شـیرعلی خان که از آخر 1278 تا اوائل 1283 هجری قمری تقریباً چهار و نیم سـال طول کشـید دوره ایسـت که امیر با همه آرزو های نیکی که برای خدمت مملکت در دل داشـت، آنی از مظاهرات ادعا جویانۀ برادران خویش رهائی نیافت. این دوره درست شـبیه دورۀ زمان شـاه اسـت که با برادران سـدوزائی خویش مواجه شـده بود. از رزمت و تخته پل و قندهار و هزاره جان برادران امیر سـردار محمد اعظم خان، سـردار محمد اسـلم خان، سـراد محمد افضل خان، سـردارد محمد امین خان علیه او برخاسـتند و امیر با اینکه در مراحل اولی در جبهات جنوب، شـمالی و غرب کامیابی حاصل کرد و بالاخره در مقابل مغلوبین خویش مغلوب شـد.
((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
برخلاف تیمور شـاه سـدوزائی که تا وقت وفات کسی را از میان پسـران خویش ( تعداد اولاد ذکور او را 24 نفر تخمین کرده اند ) ولایت عهدی و جانشینی تعیین نکرد، امیردوسـت محمد خان که اصلاًً از شـاه سـدوزائی بیشـتر پسـر داشـت و در حدود 12 نفر آن بعد از امیر حیات داشـتند، در طول زندگانی سـلطنتی خویش همیشـه به این امر مهم متوجه بود چنانچه [چنانکه] اول پسـر بزرگ خویش سـردار غلام حیدر خان را به ولایت عهدی تعیین نمود و چون مشـارالیه وفات یافت، سـردار شـیرعلی خان را به جانشینی برگزید. قراریکه در مبحث « روزهای اخیر امیر دوسـت محمد خان » نوشـتیم در پایان سـال 1278 هجری قمری در حالی که یک طرف محاصرۀ طولانی هرات به مرحلۀ اخیر بحرانی رسـیده و از جانب دیگر خود امیر کبیر به بسـتر مریضی افتاه بود، شـهزاده شـیرعلی خان را بار دیگر در حضور شـهزادگان و بزرگان ملی و سـران نظامی جانشـین حویش خوانده و در حیات خود امور سـلطنت را به وی مفوض نمود و با این تصمیم عاقلانه کمال تدبیر و احتیاط به خرچ داد تا در چنین یک موقع باریک از ادعا های حسـادت آمیز شـهزادگان جلوگیری نموده باشـد. ولی متأسفانه قراری که رویداد های تاریخ نشـان می دهد با اینکه سـلطنت تحت نظر امیر دوسـت محمد خان برای سـراد شـیرعلی خان مسـلم شـد و ارکان آن تقویت یافت معذالک هنوز گلیم فاتحه خوانی امیر کبیر جمع نشـده بود که شـاه جدید مورد تهدید ادعا ها و نقشـه های برادران قرار گرفت.
Subscribe to:
Posts (Atom)