Translate

Saturday, May 12, 2012

کوروش بزرگ


کوروش بزرگ (۵۷۶-۵۲۹ پیش از میلاد)، همچنین معروف به کوروش دوم نخستین شاه و بنیان‌گذار دودمان شاهنشاهی هخامنشی است. شاه پارسی، به‌خاطر بخشندگی‌، بنیان گذاشتن حقوق بشر، پایه‌گذاری نخستین امپراتوری چند ملیتی و بزرگ جهان، آزاد کردن برده‌ها و بندیان، احترام به دین‌ها و کیش‌های گوناگون، گسترش تمدن و غیره شناخته شده‌است.
ایرانیان کوروش را پدر و یونانیان، که وی سرزمین‌های ایشان را تسخیر کرده بود، او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند. یهودیان این پادشاه را به منزله مسح‌شده توسط پروردگار بشمار می‌آوردند، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.
تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان(شمال خوزستان کنونی)، در جنوب غربی ایران، حکومت کرده بودند.

سکندر مقدونی


سکندر مقدونی

اسکندر مقدونی (۳۵۶ تا ۳۲۳ پیش از میلاد) مشهور به اسکندر گُجَسْتَک (ملعون) ، کشورگشای قرن چهارم پیش از میلاد بود.
نام
اسم این پادشاه مقدونی الکساندر بود و مورخین عهد قدیم هم چنین نوشته‌اند ولی مورخین قرون اسلامی او را اسکندر یا اسکندر الرومی   نامیده‌اند و بعضی هم اسکندر المقدونی (روم را باید بمعنییونان یا مقدونی فهمید زیرا بیزانس یا روم شرقی را در زمان ساسانیان و قرون اولیهٔ اسلامی روم میگفتند). اگر رعایت ترتیب تاریخ را بکنیم او در میان پادشاهان مقدونیه اسکندر سوم است زیرا چنانکه در جای خود ذکر شده‌است دو اسکندر نام دیگر قبل از او بر تخت مقدونی نشسته بودند، ولی مورخین عهد قدیم او را غالباً اسکندر پسر فیلیپ نامیده‌اند (در عهد قدیم معمول نبود که پادشاهان هم اسم را با اعداد ترتیبی ذکر کنند) و مورخین جدید اسم او را عموماً اَلِکساندر مقدونی یا آلکساندر کبیر نوشته و مینویسند. در داستان‌های ما او را اسکندر گفته‌اند، ولی از کتب پهلوی مانند کارنامهٔ اردشیر بابکان و بعضی دیگر دیده می‌شود که در ایران قدیم او را اَلِکسندر یا اِلِکساندر مینامیدند.
پدرش فیلیپ دوم بود و مادرش اُلمپیاس دختر نه‌اوپ‌تولم پادشاه مُلُس‌ها. ملس‌ها مردمی بودند یونانی که در درون اپیر نزدیک دریاچهٔ اِپئوم‌بوتی یا ژانین کنونی سکنی گزیده بودند و پادشاهان این مردم از خانوادهٔ اِآسیدها بشمار می‌رفتند و این خانواده هم نسب خود را به آشیل پهلوان داستانی یونان در جنگ تروامیرسانید. بنابراین چون پادشاهان مقدونی عقیده داشتند که نژادشان به هرکول نیم‌ربّ‌النوع یونانی میرسد مورخین یونانی نسب اسکندر را از طرف پدر به نیم‌ربّ‌النوع مزبور و از طرف مادر به آشیل پهلوان داستانی میرسانند. (پلوتارک، اسکندر، بند۲). تولد اسکندر در شهر پِلا در ژوئیهٔ (۱۰ تیر تا ۹ اَمرداد) ۳۵۶ ق.م. بود و در سن ۲۰ سالگی بتخت نشست. زائد نیست گفته شود که در داستان‌های ما اُلمپیاس مادر اسکندر را ناهید نامیده‌اند.
کودکی و جوانی اسکندر

امیر محمد افضل و محمد اعظم خان













در ابتدای سلطنت امیر شیرعلی خان در هرات دو برادر او از این وضعیت رضایت نداشتند. سردار عبدالرحمن خان که در بخارا فراری بود به بلخ بازگشت و توانست با لشگرکشی کابل را تصرف کند و همراه عمویش «محمد اعظم خان»، پدرش «محمد افضل خان» را که در غزنی محبوس بود آزاد نماید و امارت کابل را به او بسپارد امّا در فاصلۀ زمانی بسیار کم «امیر محمد افضل خان» وفات یافت و برادرش «محمد اعظم خان» توانست به پشتیبانی برادرزاده اش، عبدالرحمن خان جانشین او شود. در عین حال عبدالرحمن خان از این سلطنت چندان رضایت نداشت و صرفا به خاطر مخالفت با امیر شیر علی خان آن را تأیید کرد. لذا کابل را ترک کرد و به ترکستان رفت، به تعقیب آن «امیر محمداعظم خان» نیز در مقابل لشگرکشی شیرعلی خان شکست خورد و به طرف ترکستان متواری گردید. عمر حکومت دو برادر محمد افضل خان و محمد اعظم خان بسیار کوتاه بود و هیچ کدام مجالی نیافتند که در ساحۀ امور داخلی و یا خارجی به ابتکار دست زنند و نظر و روش خاص را آشکار سازند.
امیر محمد یعقوب خان

امیر شیرعلی خان


Sher Ali Khan.jpg 



شیرعلی‌خان
دوران۱۸۶۳ تا ۱۸۶۶
۱۸۶۸ تا ۱۸۷۹
لقب(ها)دومین امیر افغانستان
زادروز۱۸۲۵
زادگاهافغانستان
مرگ۲۱ فوریه ۱۸۷۹
محل مرگمزار شریف، افغانستان
پیش ازنوبت اول محمدافضل‌خان
نوبت دوم محمدیعقوب‌خان
پس ازنوبت اول دوست‌محمدخان
نوبت دوم محمداعظم‌خان
دودمانسلسله بارکزایی
ا








دورۀ سلطنت اول مر شـیرعلی خان که از آخر 1278 تا اوائل 1283 هجری قمری تقریباً چهار و نیم سـال طول کشـید دوره ایسـت که امیر با همه آرزو های نیکی که برای خدمت مملکت در دل داشـت، آنی از مظاهرات ادعا جویانۀ برادران خویش رهائی نیافت. این دوره درست شـبیه دورۀ زمان شـاه اسـت که با برادران سـدوزائی خویش مواجه شـده بود. از رزمت و تخته پل و قندهار و هزاره جان برادران امیر سـردار محمد اعظم خان، سـردار محمد اسـلم خان، سـراد محمد افضل خان، سـردارد محمد امین خان علیه او برخاسـتند و امیر با اینکه در مراحل اولی در جبهات جنوب، شـمالی و غرب کامیابی حاصل کرد و بالاخره در مقابل مغلوبین خویش مغلوب شـد.
 ((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((((())))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))))
برخلاف تیمور شـاه سـدوزائی که تا وقت وفات کسی را از میان پسـران خویش ( تعداد اولاد ذکور او را 24 نفر تخمین کرده اند ) ولایت عهدی و جانشینی تعیین نکرد، امیردوسـت محمد خان که اصلاًً از شـاه سـدوزائی بیشـتر پسـر داشـت و در حدود 12 نفر آن بعد از امیر حیات داشـتند، در طول زندگانی سـلطنتی خویش همیشـه به این امر مهم متوجه بود چنانچه [چنانکه] اول پسـر بزرگ خویش سـردار غلام حیدر خان را به ولایت عهدی تعیین نمود و چون مشـارالیه وفات یافت، سـردار شـیرعلی خان را به جانشینی برگزید. قراریکه در مبحث « روزهای اخیر امیر دوسـت محمد خان » نوشـتیم در پایان سـال 1278 هجری قمری در حالی که یک طرف محاصرۀ طولانی هرات به مرحلۀ اخیر بحرانی رسـیده و از جانب دیگر خود امیر کبیر به بسـتر مریضی افتاه بود، شـهزاده شـیرعلی خان را بار دیگر در حضور شـهزادگان و بزرگان ملی و سـران نظامی جانشـین حویش خوانده و در حیات خود امور سـلطنت را به وی مفوض نمود و با این تصمیم عاقلانه کمال تدبیر و احتیاط به خرچ داد تا در چنین یک موقع باریک از ادعا های حسـادت آمیز شـهزادگان جلوگیری نموده باشـد. ولی متأسفانه قراری که رویداد های تاریخ نشـان می دهد با اینکه سـلطنت تحت نظر امیر دوسـت محمد خان برای سـراد شـیرعلی خان مسـلم شـد و ارکان آن تقویت یافت معذالک هنوز گلیم فاتحه خوانی امیر کبیر جمع نشـده بود که شـاه جدید مورد تهدید ادعا ها و نقشـه های برادران قرار گرفت.

دوست‌محمد خان



دوران
از ۱۸۴۳ تا ۱۸۶۳
لقب(ها)
امیر افغانستان
زادروز
زادگاه
مرگ
محل مرگ
پیش از
پس از
دودمان


امیر دوست‌محمدخان، اولین امیر افغانستان از خاندان بارکزی (۱۲۴۲ – ۱۲۵۵ ه‍. ق.) که سلسلهٔ ابدالی یا درانی را برانداخت.
یکی از نتایج رقابت و جنگ‌های متعدد سـدوزائی و بارکزائی این شـد که هرات به صورت یک منطقهٔ مجزی مدتی در دسـت شـهزادگان و رؤسـای ضعیف النفس و بی سـجیهٔ سـدوزائی و الکوزائی بماند و ضعف و حفظ جان و منافع ایشـان را گاه گاه به قبول منت قاجاری‌ها وادار سـازد. در پایان این غوغا در حالیکه باریکی موضوع جنبه آفاقی پیدا کرده بود، سـردار سـلطان احمد خان حکومتی در هرات قایم کرد و روز‌های اخیر حیات و سـلطنت امیر دوسـت محمد خان حتا آخرین سـال حیات سـلطنت او برای حل هرات در پیرامون شـهر تاریخی گذشـت و فتح هرات آخرین کامیابی بود که پادشـاه سـالخورده در بسـتر مریضی 
جشـن شـادمانی آنرا گرفته و با روح آرام دو هفته بعد وفات کرد.

جنگهای شـاه محمود و شـاه شـجاع



888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888
شـاه محمود سـدوزائی روزی شـاه زمان را کور سـاخت و در بالاحصار در محبس انداخت، قریب چهار سـال از این واقعه گذشـت تا روزی شـاه شـجاع در همین بالاحصار شـاه محمود را بجای شـاه زمان محبوس سـاخت و برادر عینی خود را که پیر مرد نابینایی بیش نبود آزاد سـاخت. بین این دو روز یعنی جریان تقریباً چهار سـال یک سـلسـله جنگها میان شـاه محمود و شـاه شـجاع الملک با میان قوا و سـراداران ایشـان بوقوع پیوسـت که در تاریخ بنام جنگ های باسـول، اشـپان، کوژک، ارغسـتان، قلعهءقاضی، بالاحصار شـهرت دارد. در طی این جنگها طبعاً گاهی یکی و گاهی دیگری چربی میکرد تا اینکه بالاخره شـاه شـجاع از راه مناطق جنوبی مملکت وارد کابل شـده پایتخت را متصرف شـد و به سـلطنت اول شـاه محمود خاتمه داد.
 888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888888
بعد از اینکه زمانشـاه، شـاه بخت برگشـته اسـیر گردید و کور سـاخته شـد و در محبس بالاحصار افتاد، شـاه محمود در کابل بر تخت نشـسـت ( 1216 ـ 1217 هجری قمری ) درین وقت هنوز دامنهء سـلطنت درانی افغانسـتان وسـعت خوبی داشـت. از غوریان تا ماورای کشـمیر و اتک تمام بلوچسـتان و دیره جات و کل نقاط افغان نشـین کوه های سـلیمان و سـقیید کوه، حوزه سـرسـبز حاصل خیز پشـاور خطهء زیبای کشـمیر، قلعهء معروف اتک جزء آن بود. فقط در پنجاب تازه رنجت به اغوای فرنگی ها علم بغاوت بلند کرده بود و سـرنوشـت ولایت مذکور مدت طولانی بکار داشـت تا میان قوای افغان و سـک به صورت قطع معلوم شـود.

زمان شـاه ابدالی




احمد شـاه هـر وقـیکه به هـند حمله کرد، تا هـر جا خواسـت رفـت ولی زمانشـاه با مسـاعـدتی که پنجاب درین وقـت جزء قـلمرو سـدوزایی بود چندین مرتبه تا لاهـور آمد ولی قـدمی فـراتر گذاشـته نتوانسـت. چرا؟
کشـتی های کمپنی هـند شـرقی که چندی قـبل در کرانه های آفـتاب برآمد هـندوسـتان لنگر انداخـته و در اثـر فـتح پانی پت و شـکسـت جبهه مهارته بدسـت نیروی افغانی راه حرکت و پیشـروی اش در خاک هـند صاف شـده بود از حوزهء گنگاه به طرف غرب پیش آمده و در زمان سـلطنت زمانشـاه در حواشی پنجاب شـعـبده بازی میکرد
می گویند که عمال کمپنی هـند شـرقی و به خصوص کسـانیکه از نظر سـیاسـت تأمین مفاد این دسـتگاه عجیب اسـتعمار را در « نه دانگ» هـندوسـتان به عـهده داشـتند. از توجه ( ناپلیون ) و ( تزار) به خاک های هـند در هـراس بودنـد. این حرفها درسـت اسـت ولی بیشـتر این توهم بعـد از 1799 برای کارفرمایان کمپنی پیدا شـد و آنهایی که درکلکته رشـته های شـبکه دوانی را در دسـت گرفـته بودند، با نظر تیزبین خویش سـه چهار سـال قـبل درک کردند که خطر اول و مدهـش هـمین زمانشـاه سـدوزائی پادشـاه افغانسـتان اسـت که هـر سـالی یک مرتبه قوائی از کوه نشـینان تیرا و سـفـید کوه و خیبر را با خود گرفـته و از لاهـور آخرین شـهر 
سـرحدی خویش، اقطار بلاد هـندوسـتان را بلرزه در می آورد.

تیمور شاه ابدالی

تیمورشاه درانی
دوران۱۷۷۲-۱۷۹۳
لقب(ها)دومین امپراتور افغانستان
زادروز۱۷۴۸
زادگاه-
مرگ۱۸ مه ۱۷۹۳
محل مرگکابل
پیش اززمان شاه درانی
پس ازاحمدشاه درانی
دودمانسلسله درّانی
پدراحمدشاه دران

دومین شاه افغانستان از سلسلة درّانی * (اَبدالی ) و بزرگترین پسر احمدشاه درّانی . تیمورشاه در 1155 در مشهد به دنیا آمد (درّانی ، ص 148؛ غبار، ص 372). نادر افشار طایفة درّانی را از قندهار به خراسان کوچ داده بود. پس از کشته شدن نادر در 1160 و حملة احمد شاه به قوچان و گریز احمدشاه از آنجا، تیمور در کَلات باقی ماند (درّانی ، همانجا؛ حسینی 


منشی ، ص 83؛ مرعشی صفوی ، ص 88). احمدشاه پس از تثبیت حکومت خود، به قصد پس گرفتن تیمورشاه ، به خراسان رفت و با شاهرخ میرزای افشار صلح کرد و تیمور را با خود به هرات برد و حاکم آنجا کرد (درّانی ، همانجا).



در 1167 تیمور به ولیعهدی انتخاب شد. در همان سال به سبب حملة احمدشاه به خراسان و دور بودن احمدشاه از افغانستان ، تیمور نایب السلطنه نیز شد (حسینی منشی ، ص 170، 272). تیمورشاه سال بعد از لاهور به هرات بازگشت (درّانی ، همانجا) و از آن پس تا زمان فوت احمدشاه ، حاکم هرات بود. وی پس از شنیدن خبر بیماری پدرش عازم کابل شد ولی احمدشاه ــ که به سبب بدگوییهایی که از تیمورشاه