Translate

Monday, July 16, 2012

بنیاد گذاران حکومت غرنویان (غزنویان)



 بنیادگذاری حکومت غزنویان:

در اواخر حکومت سامانیان یکی از شاهزادگان ترک (تکین در زبان ترکی به معنای شاهزاده می باشد) به نام الب‌تکین کوشید با همدستی عده‌ای دیگر، یکی از اعضای خاندان سامانی به نام نصربن عبدالملک بن نوح را به حکومت برساند اما نتوانست و پسر عموی وی یعنی منصور بن نوح به جای وی بر تخت نشست. پس از این ماجرا البتکین راهی شهر غزنین در افغانستان شد و در آنجا حکومت را بر دست گرفت.  
for more =======>

دولت سامانی که حکومتی ضعیف بود و از سمت فرارود (ماوراءالنهر) نیز با حکومت مسلمان و ترک‌نژاد ایلک‌خانیان درگیر جنگ بود ناچارا البتکین حاکم غزنین قبول کرد. البتکین تا پایان عمر خود در شهر غزنین اقامت گزید اما دولتی که وی بنیاد نهاد بعدها به علت انتساب به شهر غزنین به حکومت غزنویان مشهور گشت.
یکی از معروف‌ترین جانشینان البتکین داماد وی یعنی سبکتکین بود.سبکتکین با نشان دادن لیاقت خود به بزرگان ترک توانسته بود حمایت و اعتماد آنها را به خود جلب کند.همگام با این تحولات در غزنین، دولت سامانی به ضعیف‌ترین زمان خود رسیده بود و دچار مشکلات پرشماری بود. سبکتکین ضمن اعلام وفاداری به حکومت سامانی برای سرکوب سرداران یاغی خراسان راهی آن دیار گردید و توانست اوضاع را تا حدی به نفع سامانیان آرام کند. سامانیان نیز به پاسداشت این خدمت وی٬نه تنها وی را در مسند حکومت غزنین تثبیت کردند بلکه اداره خراسان را نیز به پسر وی محمود واگذاردند و سلطان محمود نیز با استفاده از امکانات این منطقه پهناور و آباد توانست بر قدرت خویش بیفزاید. محمود پس از درگذشت پدر به حکومت غزنین دست یافت.
در همین اوضاع و احوال ایلک‌خانیان به فرارود تاختند و با تصرف بخارا و پایتخت سامانیان و سرزمین‌های جنوب آمودریا به عمر این دودمان پایان دادند و این باعث گردید سلطان محمود به استقلال کامل برسد.خلیفه عباسی نیز وی را مورد تایید قرار داد. دوران سی و سه ساله حکومت محمود بیشتر به جنگ با دولتهای اطراف و اضافه کردن تصرفات گذشت. وی در اکثر این نبردها پیروز میدان بود و علت نیز علاوه بر استفاده وی از سپاه کارآمد و مجهز که خاصه توجه خود سلطان محمود به امور نظامی بود، درگیری‌ها و ضعف داخلی دولتهای اطراف نیز مزید بر علت شد که وی راحت تر به پیروزی برسد.مثلا سلسله آل بویه دچار تجزیه شده بود و دولت آل زیار در محدوده گرگان حاکمیت ضعیفی داشت. بازماندگان صفاریان نیز در سیستان دچار اختلافات خانوادگی بودند و هندوستان نیز در شرق علیرغم ثروت 
فتح سومنات:
یکی از بزرگترین فتوحات سلطان محمود در هند فتح سومنات بود که بزرگترین و مهم‌ترین بت هندوستان بود و طولش به پنج متر بالغ می‌شد.هندوان دسته دسته به زیارت این بت می‌رفتند و صدها برهمن نیز به دعای وی مشغول بودند.این بت آنچنان برای هندوان با ارزش بود که حتی معتقد بودند دریا نیز وی را میپرستد و جزر و مد را نشانهٔ همین پرستش می‌دانستند.جواهرات فراوانی نذر این بت می‌شد و حتی صدها روستا وقف این بت بود.
سکه ضرب شده به نام سلطان مسعود
تا قبل از اینکه غزنویان به سومنات حمله کنند هندوان برای توجیه بی‌قدرتی بت‌هایی که به دست سپاه غزنویان نابود می‌شد می‌گفتند که این بتان مورد قهر سومنات هستند.هنگامی که سپاه ۳۰ هزار نفری ترکان غزنویان به قصد سومنات حرکت کردند هندوان به پای سومنات افتادند که جلوی سپاه محمود را بگیرد اما سومنات برای جلوگیری از نابودی خود نیز توانایی کاری را نداشت ٬و بدستور محمود نابود شد و ثروت معبد نیز به غنیمت گرفته شد.




پس از محمود تا پایان دودمان
دو جام پیدا شده در نیشابور متعلق به دوران غزنویان که در موزه متروپلیس نیویورک نگه داری می‌شود
بعد از مرگ محمود برای به حکومت رسیدن میان دو پسرش یعنی محمد و مسعود اختلاف بوجود آمد و بعد از کشمکش‌هایی مسعود توانست پیروز شود و به حکومت برسد اما چون حس می‌کرد کارگزاران پدرش با به حکومت رسیدن وی مشکل دارند، در صدد کنار گذاشتن آنها برآمد.در این زمان کارگزاران دستگاه غزنوی به دو دسته تقسیم شده بودند یک دسته پدریان یعنی طرفداران سلطان محمود و دیگران پسریان که هواداران مسعود بودند.
از جمله پدریانی که سخت مورد غضب سلطان مسعود قرار گرفت ابو علی میکال معروف بهحسنک وزیر بود که چون از موقعیت اجتماعی بالایی برخوردار بود به ناچار برای از سر راه برداشتن وی، او را به انحراف مذهبی متهم نمود که شرح آن در تاریخ بیهقی آمده‌است.و سپس وی را دار زد و اموالش را مصادره نمود.این اقدام وی ضربه مهلکی بر پیکره دودمان غزنویان وارد کرد؛ زیرا وی با این کار هم خود را از داشتن کارگزاران مجرب محروم ساخت و هم وجه خود را در میان مردم که می‌دانستند علت اصلی بر دار کردن حسنک چیست، خراب نمود.
مسعود غزنوی نیز مانند نیاکان خود حمله به هند را در سرلوحه کارهایش قرار دارد اما دیگر از آن ثروت‌های افسانه‌ای هند خبری نبود و در نتیجه بار سنگین هزینه‌ها بر دوش مردمی نهاده شد که مجبور بودند مالیات بپردازند و این خود باعث نارضایتی مردم بویژه مردم خراسان شد.و در نتیجه توجه بیش از اندازه مسعود به هند وی از تحرکات سلجوقیان در خراسان غافل ماند.پس از مرگ مسعود فرمانروایی غزنویان به قسمتی از غرب هند به مرکزیت لاهور محدود گشت.و در نهایت در قرن ششم هجری غوریان آخرین بقایای غزنویان را نیز از بین بردند.



هنر غزنویان در ابهام ؟؟ 




دولت غَزنَوی یا غزنویان یک حکومت فارسی‌زبان و مسلمان در بخشی از شرق خاورمیانه و جنوب آسیای میانه بود. دولت غزنوی خاستگاه نژادی و پایگاه ملی خاصی نداشت، اما به عنوان مروج و ناشر اسلام مورد توجه و تایید خلافت عباسی بود. زبان رسمی این حکومت فارسی بود. شهرت این حکومت در جهان، بیشتر به خاطر فتوحاتی است که در هندوستان انجام داده‌است.
غزنویان دودمانی ترک نژاد بودند .از آنجا که نخستین پویه‌های شهریاری را در شهر غزنین آغاز نمودند به غزنویان نامدار شدند.بنیادگذار این دودمان کسی به نام سلطان محمود غزنوی بود.پدران او بردگان ترکی بودند که در زمان سامانیان خریداری شده و برای این دودمان ایرانی خدمت می‌‌کردند.کم کم کار ایشان گرفت و به شهریاری هم رسیدند.ناماورترین شهریاران این دودمان سلطان محمود و پسرش سلطان مسعود غزنوی بودند.پس از سلطان مسعود این دودمان رو به ناتوانی گذارد و چندی پستر حوزه فرمانرواییش به بخشهایی از هندوستان و افغانستان کنونی محدود شد.


عصر قزنوي از اعصار مهم تكوين و شكوفائي هنر ايراني بوده است، زيرا از يك سو به علت همسايگي قلمرو اين خاندان با سرزمين آسياي مركزي و مانويان آن ديار هنر مانوي و بودائي ( گندهارا) در خراسان رخنه ونفوذ داشت و از سوي ديگر روابط ايران و هند گسترش يافت و خواهي نخواهي هنر هند راه خود را بسوي خراسان گشود. اما نبايد يك واقعيت مهم را نيز درين مرحله فراموش كرد و آن نحوه تفكر دستگاه خلافت عباسي درين باب است كه دربار پرتجمل و بظاهر فرهنگي غزنوي را نيز تحت تاثير شديد قرار مي داد. در حدود يك قرن پيش از اعتلاي غزنويان درخراسان، بغداد مركز بحث و انتقاد درباب انديشه‌هاي فلسفي و آئيني بود و اين آزادي مي توانست راه گشاي هنر نيز باشد،‌اما با روي كارآمدن متوكل و جانشينان وي و بروز اختناق افكار، وضع بكلي دگرگون شد وآن دوران طلائي آزادي فكر بكلي به نقطه پايان رسيد وهمه آن گروه كه در بغداد عصر هارون و مامون گرد آمده بودند پراكنده شدند و دسته‌اي ازيشان به سوي ايران مركزي و خراسان روي آور شدند و خيلي زود اصفهان و ري و بخارا جاي بغداد را گرفت ،‌تا اينكه محمود ظهور كرد و به پيروي از روش حكومتي خاص خود بكلي تابع نظامات عباسيان شد كه در آن دوران ترس و وحشت فوقالعاده‌اي از شيعيان فاطمي داشتند و مي خواستند هر طور كه هست خود ار از خطر دائمي اين گروهها برهانند.















نقاشی مکتب سلجوقی :

 سلاجقه از قبایل ترکمن بودند که از قرقیزستان به بخارا و به ایران حمله کردند و ساکن شدند آنان پس از مدتی به قدرت رسیدند .و با نابودی غزنویان اصفهان پایتخت شد و آنها خود را مدافع عباسیان و سنی مذهب نشان دادند این دولت در زمان وزارت خواجه نظام المک به قدرت رسید و مدارس و نظامیه ها تاسیس شد دانشمندان نامی مانند امام محمد غزالی – حکیم عمر خیام – نظامی گنجه هایی در این دوره ظهور کردند در اواخر قرن 7 این دولت تقسیم شد و سلسله های جدیدی مانند خوارزمشاهیان بوجود آمد تا اینکه توسط چنگیز خاتمه یافت در این زمان بود که استفاده از پوست رکود یافت و کاغذ هم جانشین شد و قر ان به خط نسخ بر زمینه اسلیمی بوجود آمد و صفحاتی با سرلوح تزئین گردید بغداد در این زمان اولین مکتب نقاشی ایران بود که با ترجمه های عربی علوم طبیعی از کتب یونانی مطالب با تصویر ارائه گردید.
                                  
منابع: تاریخ هنر ایران - تاریخ هنر در اینترنت - و با تشکر از مطالب وبلاگ مریم 

هنر غزنوی
پادشاهي‌ ‌غزنوي علاوه‌ بر فتوحات‌ نظامي‌ در عرصه‌ هنر نيز به‌ دستاوردهاي‌ مهمي‌ نايل‌ آمد. در اين‌ دوره‌ جلوه‌هاي‌ مختلف‌ هنر نظير نقاشي‌، تزئينات‌، پيكرتراشي‌ و صنايع‌ دستي‌ به‌ پيشرفت‌هاي‌ قابل‌ توجهي‌ دست‌ يافتند و با بهره‌ گيري‌ از تجربيات‌ پيشينيان‌ خود هنر ايراني‌ را وارد مرحله‌ جديدي‌ از تحول‌ و نوآوري‌ ساختند. جداي‌ از معماري‌ عهد غزنوي‌ كه‌ بصورت‌ مستقل‌ مورد بحث‌ قرار گرفته‌ است‌ يكي‌ از نمادهاي‌ هنري‌ اين‌ دوره‌ تزئينات‌ و زيبا سازي‌ ساختمان‌هاست‌. در دوره‌ حاكميت‌ سلاطين‌ غزنوي‌ بر ايران‌ هنر آرايه‌ و تزئينات‌ بر مبناي‌ عقيده‌ مشهور (زيبايي‌ در درون‌ آرايه‌ متبلور مي‌شود و آرايه‌ خود مبين‌ زيبايي‌ است‌) جلوه‌هاي‌ درخشاني‌ از خود به‌ يادگار گذاشت‌. طراحان‌ و هنرمندان‌ عهد غزنوي‌ در كاخ‌ها و ابنيه‌هاي‌ آن‌ دوره‌ با قرار دادن‌ سفالهاي‌ گلي‌ قالبي‌ و نيز پلاك‌هاي‌ سفالي‌، كه‌ با پيكره‌هاي‌ برجسته‌ حيوانات‌ وحشي‌ و گلها و پرندگان‌ مزين‌ گشته‌ بود، آثار بديعي‌ از خودبر جاي‌ نهادند. اين‌ آثار باشكوه‌ با بهره‌گيري‌ از رنگ‌هاي‌ سبز، قهوه‌اي‌ و زرد لعابي‌ مينا كاري‌ زيبايي‌ بيشتري‌ يافته‌ و يادگارهاي‌ هنري‌ اين‌ دوره‌ را بسيار شاخص‌ ساخته‌ است‌.
از ديگر جلوه‌هاي‌ هنري‌ غزنوي‌ مي‌توان‌ به‌ نمونه‌هاي‌ برجسته‌ واصيل‌ خوش‌ نويسي‌ در كاخ‌ها  وبناهاي‌ با شكوه‌ اشاره‌ كرد. كتيبه‌هاي‌ هنري‌ اين‌ دوره‌ از نظر غناي‌ اشكال‌ و ملايمت‌ و ظرافت‌ و حس‌آفريني‌ موزون‌ در تاريخ‌ هنر ايران‌ بي‌نظير است‌ و از اوج‌ هنر اين‌ دوره‌ سخن‌ مي‌گويد. اكثر كتيبه‌هاي‌خوش‌ نويسي‌ باقي‌ مانده‌ از اين‌ عهد نمايانگر آن‌ است‌ كه‌ هنرمندان‌ غزنوي‌ كاملا بر حروف‌ كوفي‌ و حكاكي‌ اين‌ حروف‌ تسلط داشته‌اند و در هنر گچ‌كاري‌ ابتكاراتي‌ نيز به‌ خرج‌ داده‌اند. خط كوفي‌ اين‌ عهد با به‌ كار بردن‌ حاشيه‌هاي‌ تزئيني‌ و ايجاد تغييراتي‌ در نحوه‌ نگارش‌ آن‌ به‌ پيشرفت‌ عظيمي‌ نائل‌ آمد; از جمله‌ اينكه‌ با گسترش‌ برگ‌هاي‌ نخل‌ رو به‌ بالا به‌ جاي‌ قلمرو مركزي‌ تعادلي‌ در حكاكي‌ خط كوفي‌ بر كتيبه‌هاي‌ گچي‌ بوجود آمد و در سده‌هاي‌ بعدي‌ نيز مورد استفاده‌ قرار گرفت‌. در آثار باستاني‌ باقي‌ مانده‌ از پادشاهان‌ اين‌ سلسله‌ كتيبه‌هايي‌ به‌ خط كوفي‌ و نسخ‌ يافت‌ شده‌ است‌; اين‌ كتيبه‌هاي‌ گچي‌ با پس‌ زمينه‌هايي‌ با نقش‌ مايه‌هاي‌ گياهي‌، طبيعت‌ و سايه‌ روشن‌هاي‌ غني‌ نقش‌ پردازي‌ هنرمندان‌ غزنوي‌ را به‌ نمايش‌ مي‌گذارند.
نقاشي‌ اين‌ عهد نيز نمايانگر پيشرفت‌ هنر در دوره‌ غزنويان‌ است‌. آثار و منابع‌ موجود حاكي‌ از آن‌ است‌ كه‌ در نقاشي‌هاي‌ ديواري‌ ساختمانهاي‌ روزگار غزنوي‌ بهتصوير كشيدن‌ پيكره‌هاي‌ انساني‌،صحنه‌هايي‌ از ميدان‌هاي‌ جنگ‌ و زندگي‌ درباريان‌ مضامين‌ اصلي‌ اين‌ نقاشي‌ها را در بر مي‌ گرفته‌اند. با اين‌ حال‌ نقاشي‌ دوره‌ غزنوي‌ همانند نقاشي‌هاي‌ عهد نيز خلفاي‌ عباسي‌ تا حدودي‌ ملهم‌ از نقاشي‌ ديواري‌ ساساني‌ بوده‌ است‌. هنر پيكر تراشي‌ اين‌ عهد از پختگي‌ چنداني‌ برخوردار نبود و مجموعه‌ شبكه‌ مرمريني‌ كه‌ بدست‌ آمده‌ است‌ صحنه‌هايي‌ برجسته‌ كاري‌ شده‌ از زندگي‌ درباري‌، شطرنج‌ بازي‌ و دست‌ افشاني‌ را به‌ نمايش‌ مي‌گذارد. اين‌ نقوش‌ برجسته‌ از محصولات‌ هنري‌ نسبتا ابتدايي‌ هنر ايران‌ بعد از اسلام‌ قلمداد مي‌شوند و كوشش‌ هنرمندان‌ غزنوي‌ را براي‌ ارائه‌ مفاهيم‌ تصويري‌ بر روي‌ سنگ‌ نمايان‌ مي‌سازند. اطلاعات‌ بدست‌ آمده‌ از صنايع‌ دستي‌ عهد غزنويان‌ بسيار كم‌ و محدود است‌ و تاكنون‌ هيچ‌ نوع‌ آثار مفرغي‌ كه‌ نشاني‌ از دوره‌ غزنوي‌ داشته‌ باشد يافت‌ نگشته‌ است‌. با اين‌ حال‌ نمي‌توان‌ گفت‌ صنايع‌ دستي‌ اين‌ عصر ضعيف‌ بوده‌ است‌ چرا كه‌ سرير شاهي‌ سلطان‌ مسعود با چهار پيكره‌ مفرغي‌ ثابت‌ مي‌كند كه‌ در آن‌ دوره‌ صنعتگران‌ و پيشه‌وران‌ چيره‌ دستي‌ وجود داشته‌اند كه‌ توانسته‌اند چنين‌ تخت‌ زيبايي‌ را بوجود آورند. بخشي‌ از اين‌ تخت‌ نيز با طلا و نقره‌ و جواهر مزين‌ گشته‌ كه‌ هنر تزئين‌ كاري‌ با طلا و جواهر را به‌ نمايش‌ مي‌گذارد.
هنر غزنوي‌ در طي‌ حملات‌ سلطان‌ محمود به‌ هند، در سرزمين‌ پهناور هندوستان‌ نيز نفوذ كرد و هنديان‌ با الهام‌ از هنر معماري‌ ايراني‌ آثار و ابنيه‌ با شكوهي‌ بوجود آوردند.


منابع‌:
1- آربري‌، ا. ج‌: ميراث‌ ايران‌، ترجمه‌ احمد بيرشك‌، بهاءالدين‌ پازارگاد و... تهران‌، بنگاه‌ ترجمه‌ و نشر كتاب‌، 1346.
2-  كياني‌، محمد يوسف‌: تاريخ‌ هنر معماري‌ ايران‌ در دوره‌ اسلامي‌، تهران‌، سازمان‌ مطالعه‌ و تدوين‌ كتب‌ علوم‌ انساني‌ دانشگاهها، 1371.
3 ـ گدار، آندره‌: هنر ايراني‌، ترجمه‌ بهروز حبيبي‌، تهران‌، دانشگاه‌ ملي‌، 1358.

نگاهی به هنر خوشنويسی:

داكتر حشمت حسينی
برلين، جرمنی
چون خط و خطاطي به مفهوم هنريش، يكي از پديده هاي ارزشمند فرهنگي است، نوشتن و آفرينش يك اثر خطي، كار ساده يي نيست و هم نمي تواند باشد.
اگر به تاريخ تكامل تمدن بشري نظري بيندازيم، مي بينيم كه اختراع و پديد آوردن خط به وسيلة رفتگان ما، مسأله يي است توجه بر انگيز.
وقتي كه انسان اراده نمود تا تفكر ها و انديشه هايش را براي آيندگان ثبت ورق هاي تاريخ نمايد، ناچار به پيدا كردن و اختراع وسيله يي گرديد تا به ياري آن بتواند چنين كاري را ممكن بسازد.
اين وسيله كه در نهايت، سبب دگرگوني هاي فرهنگ تمدن انسانان گرديد، كشف و اختراع خط است. بعد از آن كه رفتگان دُور انسان، مؤفق به اين امر گرديدند، گام هاي بلندي در دگرگون سازي تمدن و فرهنگ برداشته شد.
از آن گـاهي كه آغازين نشانه هـا و علامت هاي نوشتن و خـط به وجود آمدند، خط هاي گونه گون با اشكال مختلف و نا همگون ضبط تاريخ گرديدند.
خصوصيت هاي زباني و فرهنگي باعث آن گرديد كه امروز در روي زمين براي ثبت و انتقال انديشه هاي انسان از خط هاي مختلف استفاده مي گردد. خط در هر سرزميني كه باشد، در تكامل و پختگي فكر و فرهنگ و علم و دانش بشري تأثير بسزا و قاطعي دارد. مسلمانان نظر به روايت ها و ملحوظ هاي ديني نمي توانستند در تزيين عبادتگاه ها و مكان هـاي مقدس و كاخ هــاي خويش از پيكره هـا، شــكل هـا و صورت هـاي انساني اسـتفاده كنند.
از اين رو، براي مزين ساختن و باشكوه جلوه دادن آنها، هنر خطاطي و نقش شي هاي بيجان را به كار بردند و به اين گونه نوع هاي گوناگون خط در كنار هنر هاي ديگر ظهور كرد.
آغاز اين چنين آذين بخشي را مي توان اواسط قرن هشتم عيسايي كه زمانِ به قدرت رسيدن عباسيان را بيان مي دارد
 (132 هـ. ق./ 750 ع. تا 650 هـ. ق./ 1258 ع.) به حساب آورد.
( عباسيان يا بني عباس، سلسله يي از خليفگان اسلام بودند كه به وسيلة عبدالله سفاح از احفاد عباس بن عبدالمطلب، اساس گذاشته شد. ايشان توانستند تحت قيادت عبدالرحمان بن مسلم خراساني‹ ابو مسلم خـراساني › در سـال 129 هـ. ق. عـليه جور، ستـم و بيدادگري هاي خـلفاي اُميه ‹ 40 هـ.ق./660ع. تا 132 هـ.ق./ 750 ع.› قيام نمايند. مروان دوم، مشهور به مروان حِمار، آخرين فرد آنان، به دست او از قدرت به زير آورده شد.)
خراسان زمين، از دوره هاي باستان، گهواره و مهد پرورش و بارور سازي هنر هاي گوناگوني بوده است. سنگ نبشه ها در منطقه هاي مختلف، از ديرينة  هنر خـط و خطاطي در اين سـرزمين گپ مي زنند. نقش هاي موجود در بعضي از مغاره هاي شهر باميان و به ويژه تصوير هاي خنياگران بر سقف هاي « خنِگ بت » و « سرخ بت» كه با دست نابخردان سيه كار تاريك انديش نابود گرديدند، بيانگر موجوديت هنر نقاشي و گوياي مقام موسيقي در سـرزمين ما بودنـد. در پهلوي زايش و پرورش سـاير هنر ها، سرزمين خراسان در تكامل و بالندگي هنرِ گرانبهاي خط و در پروردن استادان توانا و چيره دستٍ اين هنر، سهم چشمگير و بارزي داشته كه سابقة آن به بيش از هزار سال مي رسد. 
با به ميان آمدن زبان فارسي و سپس با  ورود دين اسلام، هنر خط و خوشنويسي در اين حوزه به ميان آمده و مراحل رشد و تكامل و هنري شدن خود را در پهلوي ساير پديده  هاي هنري و فرهنگي پيموده و به نقطة اوج و كمال رسيده است.
در اثر حمايت و توجة يحيي بن خالد برمك ( وفات: 190 هـ.ق./ 850 ع.)، اولين عضو مهم خاندان برمكي كـه از دوستداران و شيفتگان خـوش خـطي و در دربار عباسيان عهده دار وزارت بود، ابوالعباس بن ابو خالد الاحول ( وفات: 212 هـ.ق.) به حيث بزرگترين خطاط همان عصر قد برافراشت و خطاط دربار مأمون ( خلافت: 198 هـ.ق./ 813 ع.- 218 هـ.ق./833 ع.) گرديد و تا رتبة وزارت رسيد. همو بود كه براي خط عربي قواعدي را وضع كرد.
خطٍ « رياسي » كه خط شناسان و اهل هنر آن را اساس به وجود آمدن قلم هاي ثُلث و مُحَقَق  و رِقاع دانسته اند، منسوب است به كلمة « ذوالرياستين » كه لقب فضل بن سهل سرخْسي ( 154 هـ.ق./ 771 ع. ـ 202 هـ.ق./818 ع.)،  وزير خراساني دربار مأمون، خليفة عباسي بود. اين خط به وسيلة  او اختراع و در همان دوره رواج پيدا نمود. همچنان در زمان او در تهذيب و هنري ساختن خط ها به صورت كل، سعي به عمل آمد.
المعتمد علي الله احمد بن المتوكل ( خلافت: 256هـ.ق./870 ع. ـ 279 هـ.ق./ 893 ع.) پانزدهمين خليفة عباسي در اواخر سدة نهم عيسايي نامه يي با خط زيبا براي امپراتور بيزانتين ارسال نمود. امپراتور با مشاهدة آن، اظهار داشت كه، “ بر هيچ چيزي از عرب رشك نمي برم، جز اين خط زيبا ” (حبيبي، عبدالحي، « تاريخ خط و نوشته هاي كهن افغانستان » كابل 1350 هـ.خ.
ص. 91.)
در آغاز قرن هشتم عيسايي، بعدٍ  لشكر كشي مسلمانان در سال 711ع. همراه با فرهنگ اسلامي، شكوهِ خط تزييني كوفي تا اسپانيا رفت و در نوشتن كَتيبه هاي (نوشته هايي كه بر سر در و ديوار كاخ ها، مسجد ها، مكان هاي متبرك و غيره نويسند.) بناء هاي اسلامي بكار برده شد. شاهد ها نشان مي دهند كه اين خط به كشور ايتاليا، فرانسه و انگلستان نيز رسيده بود.
تا دورة غزنويان ( 367 هـ.ق./ 977ع. تا 583 هـ.ق./ 1187ع.) خـط سـاده و تزييني كوفي، گذشته از مزين ساختن قصر ها و مكان هاي مقدس، براي نسخه برداري قرآن كريم نيز مورد استفاده قرار داشت. چون غزني در سده هاي يازدهم و دوازدهم، مركز سياست و ثقافت در منطقه بود، از غني ترين مركز هاي هنر خط و تجمع خطاطان نيز به شمار مي رفت.
دو منـار غزني، سنگ نبشه هـاي زيادي در بست، نوشته هايي كه از زير خـرابه هاي بناء هاي غزنويان در « لشكري بازار » پيدا شده اند و لـوح هاي موجود در موزيم هـرات، گواه آن اند كه غزنويان در هنرِ تذهيب و خطاطيِ قلم كوفي، مكتب پيشرفته يي داشته اند.
شايستة ياد آوري است كه در اثر كاوش هاي باستانشناسان، چند كتيبه از تة خرابه هـاي قصـر ابوسعد مسعود بن ابراهيـم ( زمـامداري: 494 هـ.ق. / 1099ع. ـ  508 هـ.ق./ 1114ع.) دهمين سلطان غزنوي كه دورة زمامداريش از آرامش و صلح برخوردار بود، به دست آمده است كه  در آنها بيت هاي فارسي، به خط كوفي زيبا،  نَقْر گرديده است.
در دورة سلجوقيان ( 429هـ.ق./ 1038ع. ـ 548هـ.ق.1153ع.) نيز صنعت و هنر، انكشاف بسيار نمود. به ويژه معماري اسلامي و صنعت سفال سازي در عهد سلجوقيان به ترقيات بسياري نايل گرديد و شاهكار هايي به وجود آورده شد. در تزيين كـردن خط كوفي، بيشتر از هر دورة ديگر سعي به عمـل آمد و از آن در آرايش بناء ها استفاده شد. اثر هاي باقيماندة تاريخي در افغانستان ( اگر از يورش و چپاول دشمنان فرهنگ نجات يافته و هنوز باقي باشند ! ) چون منار جم، مقبرة امام يحيي در شمال افغانستان، سنگ ها و لوحه هاي موجود در شهر غزني، مسجد جامع هرات كه بوسيلة ابوالفتح محمد سلطان غياث الدين غوري  ( ولادت: 536 هـ.ق. جلوس: 558 هـ.ق. تا 571 هـ.ق. وفات: 599 هـ.ق. )  تهداب گذاشته شد، همه بيانگر نفاست هنري خط كوفي در دورة غزنويان و غوريان در سرزمين ما مي باشند. غياث الدين غوري كه پشتيبان برجستة هنرمندان و اديبان و دربارش محل گردآمدن دانشمندان بود، در دورة حكومتش مسجد ها، مدرسه ها و كاروانسرا هاي زيادي در خراسان اعمار كرد.
در نـوشـتن كتاب هـا، خـط كوفي آرام آرام جـاي خويش را به خـط نسـخ واگذار شد.
در سـده هـاي يازدهم و دوازدهم عيسايي كه در برگيرندة دوره هـاي غزنويان (962 تا 1148 ع.)، سلجـوقيان (1138 تا 1153 ع.)، غوريان (1148 تا 1214 ع. ) و خوارزم شـاهيان (1214 تا 1219 ع.) بود، خـط هاي كوفي، نَسخ، ثُلث، رِقاع و مُحَقَق با فروع آنها در خراسان  مورد استفادة نسخه برداران قرار داشت. اين پنج قلم، با فروع شان در سرزمين خراسان انكشاف هنري يافتند و به پختگي رسيدند.
به استناد اثر هاي به جاي مانده از اين خط ها،  قرن دوازدهم را مي توان دورة رونق و شگوفايي هنري خط عربي در خراسان دانست.
           
اين هنر نفيس و گـرانبهـا به وسيـلة سلطانان غزنوي و غـوري تا قلب كشور هند، راه باز نمود.
شاهان هر دوره، براي تبارز دادن مقام خويش و يافتن محبوبيت در جامعه، اقدام به اعمار مسجد ها، كاخ ها و مناره هاي يادگاري مي كردند و براي تزيين در و ديوار و گنبد آنها، دست به دامن نقـاشان و خـوشنويسان مي زدند. همين هنـر آفرينان بودند كـه با  سر انگشتان معجزه گر خويش، اثر هاي گرانبها و ممتازي براي آيندگان در جهان به وديعه گذاشتند.
با دريغ كه هجوم بر اثر هاي هنري و نابود سازي افتخار هاي فرهنگي گذشته در ســرزمين ما، كار تازه يي و عمــل بيگانه يي نيست. خــروج تموچين چنگيز ( تولـد: 557 هـ.ق. / 1162 ع. ـ جلوس: 602 هـ.ق. /  1206 ع. ـ  وفــات : 624 هـ.ق. /  1227 ع. ) و چنــگيزيان و حــمـلــة آنان در ســال 616 هـ.ق./ 1219 ع. بـه مـملــكت  خوارزمشاهيان نشان داد كه ايشان چه بسا بناء ها و كتابخانه ها را در بلخ و هرات و سيستان و سمرقند و نيشاپور و ساير بلد هاي معمور، طعمة آتش ساختند و به خاك يكسان نمودند. عالمان، دانشمندان و هنرمندانِ چيره دست همراه با هزاران هزار انسان ديگر به وسيلة آنان از بين برده شدند و آناني كه از دَمِ تيغِ جلادان، جان سالم بدر بردند، خانه و كاشانة خويش را رها نموده و به سرزمين هاي ديگر پناه جستند.در آخر هاي قرن چارده، آن گاه كه امپراتوري تيمور به پهنة وسيعي در سرزمين هاي ماورأالنهر، ايران و خراسان پايه گذاري گرديد، ميراث هنري و فرهنگي سلسله هاي غزنوي، سلجوقي و غوري هنوز با صلابت خويش موجود بودند.
در آغاز سدة پانزدهم عيسايي شاهرخ ميرزا ( ولادت: 799 هـ.ق./ 1377 ع.  ـ  850  هـ. ق. / 1404ع. ـ  وفات : 850 هـ.ق./ 1446 ع.) پسر چهارم امير تيمور گــورگـان  ( ولادت: 736 هـ.ق./1335ع. ـ  جـلوس: 771 هـ.ق./ 1369 ع.  ـ  وفات:  807  هـ.ق./ 1404 ع.(  بر تخت سلطنت جلوس  نمود ( 807  هـ. ق. / 1404 ع. )  و شهر هرات را مركز امپراتوريش قرار داد. او در اين راستا، نخست به جبران خرابي هاي پدر كوشيد و در آبادي شهر ها همت گماشت. دانشمندان، اديبان و هنرمندان را در صدر كار هاي امپراتوري قرار داد و در پرورش ميراث هاي فرهنگي و هنري در هرات و سمرقند سعي نمود. در دورة زمامداريش هنر و فنِ كتاب نويسي  و نسخه برداري و صحافت اوج گرفت. فنِ كاشي سازي با نقش هـــاي زيبا، پيشرفت شاياني كــرد و هنر ميناتوري به فراز آمد. بناء هــاي  با شكوهي كه در آنها انواع خط هاي تزييني به كار برده شدند، احداث گرديد. اين دورة تابناكِ هرات، تا آخر هاي عصر نوادة امير تيمور گورگان، ابوالغازي حسين بايقـــرا ، ســـلطانِ هنر پروري كـــه در آخــر هـاي ســدة پانزدهم ميلادي مــي زيست  ( ولادت: 842 هـ.ق. / 1438 ع. - جلوس: 872هـ.ق./ 1468 ع - درگذشت: 911 هـ.ق./1506 ع.)، دوام نمود. شكل گيري نهايي مكتب هرات در هنرِ خطاطي ، نقاشي، تزيين و تذهيب، شعر وكتاب آرايي در اين  دوره صورت گرفت.
سلطان حسين بايقرا كه به شعر و هنر عشق مي ورزيد و به  هنر مندان و شاعران  ارج ميگذاشت،  در خراسان و بالاخص در هرات، مساجد، خانقاه ها،  كتابخانه ها و مدرسه هاي بسيار ساخت. كار هنر در  هرات  به جايي رسيد كه  تاريـخ نگـاران اين دوره را « رنسانس شرق » ناميده اند.  پژوهشگران، مانند الكساندر بلدروف روسي معتقدند كه: « هراتِ قرنِ نهمِ هجري از شهر هاي معروفِ ايتالياي دورة رنسانس هرگز چيزي كم نداشته است.» ( دانشنامة ادب فارسي،  ادب فارسي در افغانستان، تهران 1378، جلد سوم، ص.339 .)
بعد از دورة تيموريان، هنر خطاطي، كتابسازي، نقاشي و ميناتوري از اين مركز به بخارا و هند و تبريز و اصفهان انتقال كردند.
گفته شد كه در دوران عباسيان، تزييني ساختن خط كوفي سـاده، آغاز گرديد.
اما هنرمندان به آن بسنده نكرده و مصروف تهذيب و هنري ساختن خط نسخ نيز شدند. تهذيب و تزيين نمودن دو قلم كوفي و نسخي، سبب به وجود آمدنِ قلم جديدي شد به نام خط ثُلث. اين خط نيز در جريان به كار بردنش فروع ديگري پيدا كرد كه مُحَقَق  و رَيحان و رِقاع نام گرفتند.
چون قلم هاي مروج همه جنبه هاي هنري و جلوه هـاي تزييني داشتند و به كار بردن آنها در دفتر و ديوان دشواري هاي بسياري داشت، قلم به دستان اين هنر، در تلاش آن شدند تا از خط هاي نَسًخ و ثُلث و خط هاي فرعي شان، خط جديدي به وجود بياورند. پيامد اين تلاش ها و خواسته ها، پيدا شدن خط ديگري گرديد به نام تَوقِيع كه آن را مُناشير نيز ناميـده اند. چون اين خط فاقد تكلف هـاي هنري بود، نـوشتن آن نسبت به ساير خط ها سهل تر و سريع تر انجام پذيرفت.      
هرگاه بناء ها و اثر هــاي دورة تيموريان مشاهــده گردد، معلوم مي شود كه خـط كوفي با تمام نوع هاي تزيينيش در قلمرو ايشان موجود بوده است. اما قلم هاي اساسي آن دوره را  همان « اقلام سته » يعني شش قلم تشكيل مي دادند كه در شعر زيرين مي خوانيم:
نگــارِ من خط  خوش مي نويسد
به غايت خوب و دلكش مي نويسد
                        مُناشير و مُحَقَق ، نَسـخ و ريحــان
                                                            رِقـــاع و ثُلث هـر شش مي نـويسد
خطاطان و هنرمندان چيره دست در هر دوره يي، در آميزش اين خط ها دست داشتند و شيوه هايي را در هنر خط به وجود آورده اند كه ذكر آن در اين مختصر ناممكن است.
با وجود تحول ها و انكشاف هاي فراوانِ خط هاي عربي، با خامة هنر آفرينان خراســان، در سـدة سيزدهم، قلـم جديدي بر قلــم هاي شش گانه افـزوده شدكه آن را « تَعليِق » گويند. قلم جديد، تا سدة چهاردهم در نوشتن رواج عمومي يافت و رو به تزييني و هنري شدن نهاد. اين خط را هنرمندان از آميختن خط هاي نسخ، رقاع و توقيع به وجود آوردند و با آن نامه هاي رسمي و عامه را مي نوشتند. به همين سبب آن خط را « تَر‏َسُل » نيز ناميده اند. در دورة تيموري، اثر هاي پربهايي با اين خط بوجود آمدند.
حضرت مولانا  عبدالرحمن جامي ( 817 هـ. ق./ 1415 ع. - 898 هـ. ق./ 1494 ع. ) در شعري، خط هاي مروج آن زمان را چنين ياد نموده است:
            كاتبان را هفـت خـط باشد بــه طور مختـلف
                                                   ثلث و ريحان و محقق، نسخ و توقيع و رقاع
            بعد از آن تعليق آن خط است كش اهل عجم
                                                   از خـط توقيـع اســتنباط كــردند، اخـــتراع
در جريان نيمة اول قرن  چهاردهم عيسايي، خطاطانِ مبتكرِ جاودان نامِ خراسان، قـدم ديگــري در ابداع يك شيوة نو در خـط گذاشتند. ايشان از بهـــم آميزي دو قلم نسخ و تعليق، خـط زيبايي كــه آن را « نستعليق » ناميدند، ايجـــاد كــردند و اثر هايي با آن نگـاشتند. بعــد  بـــه وسـيلــة مير عــلي تبــريزي ( حــدود 790 هـ . ق./ 1388 ع. - 850 هـ . ق. - 1446ع. )كه از مشاهير خوشنويسان و ادباي دورة امير تيمور گورگاني و فرزندش شاهرخ بود، براي آن قواعــدي وضع گـــرديد. چنانچه سلطان علي مشهــدي ( 841 هـ. ق./ 1437ع. - 926 هـ. ق./ 1520 ع.( كه در دربار سلطان حسين ميرزاي بايقرا به كتابت مشغول و از نستعليق نويسان نامدار بود، گفته است:
                        نسخ تعليق گر خفي و جلي است
                                                         واضع الاصل خواجه مير علي است  
                        وضع فرمــود او،  ز ذهــن دقيــق 
                                                            از خــط نســـخ  و  ز خـــط تعـــليق
خـط نستعليق كه آن را خـط خـراسان نيز ناميده اند، در عهــد تيموريان هرات رواجِ كامل و سراسري يافت و براي تزيين بنا هاي مذهبي و شايستة احترام و قصر ها و ساختمان هاي ياد بود كه اميران و صاحبانِ جاه براي جلوه گذاشتنِ جلال خويش آباد مي كردند به كار برده شد. اين خط در نوشتن كتاب ها، رساله ها و فرمان ها موردِ استفاده قــرار گرفت و در همين دوره به اوج هنريش رســيد. از چهــــره هــاي مشهورِ نستعليق  نويس در دورة تيــموريان نام هــاي سلطان علي مشهـدي، مير علي هــروي، محمدٍ اوبه يي، سلطان محمدٍ خندان و سلطان محمدٍ نور، هميشه جاويدان مي باشند.
بعــد از سدة شــانزدهم عيسايي، شيوة نستعليق نويسي اين هنــرمندان از شـــهرِ هنرمند پرور و دانشمند زاي هرات به سرزمين هند و ماورأالنهر و حتا در منطقه هاي تحتٍ سلطة عثماني جاي يافت. در اين حوزه ها، خطٍ نستعليق شيوه هاي جديدي پيدا نمود. بالاخره، در نتيجة كوشش هنرمندانِ نستعليق پرداز، دو شيوه و مكتب از اين قلم به وجود آمدند: يكي شيوه يا مكتب شرقي حوزة خراسان و ديگر شيوة غربي همين حوزه كه از آن خطاطان سرزمين هند، نيز پيروي مي كردند.
خط نستعليق از نگاه دور و سطح، تركيب و به كرسي نشاندنِ حرف ها  و كلمه ها از ساير خط هاي اسلامي مشكل تر است.در دورة امير تيمور گورگاني و در مجموع در درازاي قرن پانزدهم عيسايي، در كنارِ خط هاي كوفي، ثلث و فروعش، تعليق و نستعليق، زاده و ابداع هنرمندانِ خراساني در سراسر امپراتوري تيموري مروج بود.      
در همين دوره باز هم خطاطان خلاق، از يكجا ساختن دو قلمِ تعليق و نستعليق، به هدفِ تيز نويسي خط ديگري ايجاد كردند كه آن را « شكسته »  یا « شکست » گويند و به اين گونه،  قلمِ نهم به خط هاي اسلامي افزوده شد. خط شكسته به وسيلة درويش عبدالمجيد طالقاني ( وفات: 1185 هـ.ق./ 1771 ع.(  بهتر به كرسي نشانده شد.
            قطعه يي از اين هنرمند باقي مانده كه مضمونش چنين است:
                        اي گشته مثل به خوشنويسي ز نخست
مفــتاحِ خــزاينِ هنـــــر خـــامـة تست
                        تا كـرده خـدا  لــوح و قلـم را ايجــاد
ننوشته كسي شكسته را چون تو درست
 
قطعة مذكور كه به وسيلة عزيزالدين وكيلي فوفلزايي ( تولد: 1297 هـ.خ./ 1818 ع. – وفات 1387 هـ.خ. /  2008 ع. در كابل ) نسخه برداري شده است، در كتاب «تاريخ خط و نوشته هاي كهن در افغانستان» به صورت نادرست  به استاد خليل الله خليلي منسوب گرديده است.
 ( حبيبي، عبدالحي،   تاريخ خط و نوشته هاي كهن در افغانستان، كابل، 1350 هـ.خ. ص. 239 )
از خــط شكسته، در نوشتن كتيبه ها و كتاب هـا، خيلي كــم استفاده شده است، امــا  بر عكس، حد اعظم كار برد آن در مكتوب ها و رساله هاي دولتي و عامه بوده است.
از نامداران اين خط در گذشته هاي دور غير از درويش عبدالمجيد طالقاني، بايد از ميرزا فصيحي هروي،  محمد شفيع حسيني مشهور به «شفيعا»ي هروي و مرتضي قلي شاملوي هروي ياد نمود.
هنر خطاطي كه بخشي از فرهنگ ما را تشكيل مي دهد، در طول موجوديت خود در دو حوزة فرهنگي به بالندگي و اوج هنريش رسيده است.   
يك بار در دورة تيموري هرات ( 807  هـ.ق. / 1405 ع. - 911 هـ.ق./ 1507 ع.) اين هنر به شگوفايي خاص رسيد و ميرزا غياث الدين ملقب به بايسُنُقر ميرزا (  ولادت: 802 هـ.ق./1400 ع. - وفات 837 هـ.ق./ 1433 ع.) فرزند شاهرخ ميرزا
 ( ولادت: 779 هـ.ق./ 1377 ع - جلوس: 807 هـ.ق./ 1405 ع. ـ  وفات: 850 هـ.ق / 1447 ع.) فرزند امير تيمور گورگان ( ولادت: 736هـ.ق./ 1336ع. - جلوس: 771 هـ.ق./ 1369 ع. - وفات: 807  هـ.ق./ 1405ع.)  كه خود خطاط خوبي در قلم ثلث بوده است، هنرستاني تأسيس كرد و در آن عدة كثيري از هنرمندان را دور هم جمع نمود و نيز در رشته هاي كتاب سازي و مرقع نگاري، نقاشان و مُذَهّبان (مُذَهّب : زراندود و طلاكاري) را به وظيفه گماشت. در اين زمان در حدودِ چهل تن از برجسته ترين خطاطانِ قلم هاي مختلف، مصروف كار كتابت و قطعه سازي بودند.
شهزاده ميرزا سلطان ابراهيم ( تولد: ؟ / وفات : 838 هـ.ق./ 1434 ع.) پسر ديگر شاهرخ كه از حاكمان خراسان بود،  نيز خطاط و در نوشتن خط مُحَقَق مهارت داشت. وي در هنر خوشنويسي و ميناتوري خدمت بسزايي كرد.
دورة تيموريان را مي توان دورة زايش و ظهور خطاطان گفت.    
متأسفانه بعد از سقوط دولت تيموري، سرزمين ما در عرصه هاي مختلف دچارِ  ركودي گرديد كه نزديك به دو صد سال به درازا كشيد.
  بعد از تشكيل دولت ابدالي(1160هـ.ق./ 1747 ع)، در عهد زمامداري تيمور شاه دراني ( تولد:  1160هـ.ق./ 1747 ع. ـ  جلوس: 1187هـ.ق./ 1772ع. ـ وفات: 1207هـ.ق./1793 ع.)،  در شهر هرات طفلي به دنيا آمد كه بعد ها در دورة نوادگان تيمور شاه، در نبشتن خط نستعليق، استاد كامل گشت و نگذاشت مشعل هنر خوشنويسي در سرزمين ما خاموش گردد و در هنرستانش خلايي به وجود آيد.
آن بزرگ مرد، مير عبدالرحمان حسيني هروي نام داشت. نخستين شاگردان او در خط نستعليق، شهزادگان سدوزايي بودند. از شاگردان هراتي اش، ملا محمد حسين سلجوقي، ميرزا نجف، بهرام خوانساري و ميرزا جان مستوفي قابل ياد آوري اند.
مرحوم مير عبدالرحمان حسيني در سال 1268 هـ.ق. در هرات چشم از جهان بست.
اگر از آخر هاي قرن سيزده تا ميانة قرن چهاردة هجري قمري به تاريخ هنر كشور نظر بيندازيم، بار ديگر به خطاطان نامداري  بر مي خوريم كه در نگهداشت هنر خط در ميهن ما، تلاشهاي چشمگير و بسزايي كرده اند. گرچه در ساير شهر هاي افغانستان خوشنويساني بودند كه دست اندر كار آفريده هاي هنري بودند، اما اين بار، مركز تجمع و هستة فعاليت هنري بيشترين آنان، شهر كابل قرار گرفت.
در دورة  امير شير علي خان ( ولادت: 1237 هـ.ق./ 1821ع. ـ وفات: 1296 هـ.ق./  1879 ع. /  زمامداري: 1279هـ.ق./ 1863ع. ـ 1283هـ.ق./ 1866ع. و 1285 هـ.ق./ 1868ع. - 1296 هـ.ق./ 1879ع. )  نخستين اخبار كشور به نام « شمس النهار»
 ( 1290 هـ.ق./ 1873ع.) به نشر آغاز كرد و صنعت چاپ در كشور راه باز نمود. بعد از اعلان استقلال، چاپخانه هاي سنگي و حروفي زيادي در در كابل تأسيس گرديد. دولت اقدام نمود تا استادانِ خط و مْذَهٍبان  را براي راه اندازي امور طباعتي بگمارد. اين هنرمندان هر كدام به نوبة خويش اثر هاي پربهايي به وجود آوردند و به سرماية هنري كشور افزودند.
در همين دوره در مركزِ كشور، قطعه نويسي مروج گرديد، فن كتابسازي، مرقع نگاري و جدول كشي ترويج يافت و انكشاف چشمگيري نمود.
از نامداران عرصة خوشنويسي در دورة جديد، مي توان از عبدالغفور نَسخي، غلام محمد طرزي، منشي حيدر علي، ميرزا جعفر قندهاري، سيد عطا محمد شاه حسيني و دو پسر شان سيد محمد فاروق و سيد محمد عثمان، شيخ محمد رضا، ميرزا محمد يعقوب كابلي، حسن حلمي افندي، صوفي عبدالحميد، عبدالقادر كاكري، ملا فيض محمدٍ كاتب، مير احمد گرانشنو، فيض محمد زكريا ( فيضي كابلي ) سيد محمد قاسم حسيني و برادر شان  سيد محمد طاهر حسيني، محمد اسحاق زرين قلم، آخند محمد علي عطار هروي، سيد محمد ايشان حسيني و دو پسر شان سيد محمد سعيد حسيني و سيد محمد صديق حسيني، سيد محمد داؤد حسيني و فرزند شان سيد حمايت الله حسيني و آخرين خوش نويس اين نسل عزيزالدين پوپلزايي كه روح شان شاد باد، ياد نمود.

در اين پژوهش از اين مآخذ استفاده شده است:
1- حبيبي، عبدالحي، « تاريخ خط و نوشته هاي كهن افغانستان » انجمن تاريخ و ادب افغانستان، كابل 1350 هـ.خ.
2- پوپلزايي، عزيزالدين وكيلي، « هنر خط در افغانستان در دو قرن اخير » انجمن تاريخ افغانستان، 1342.
3- « نخستين سيمينار هنر خط افغانستان در دو قرن اخير » كميتة دولتي كلتور، 1364.
4 - مايل هروي، نجيب، « كتاب آرايي در تمدن اسلامي »، ايران، مشهد 1372.
5 -لغت نامة  « دهخدا »، تهران 1337خ.       

موسیقی در دوره حکومت غزنویان:

موسيقي‌ ايراني‌ در دوره‌ ‌غزنويان خط سير پيشرفت‌ خود را تداوم‌ بخشيد و از اين‌ زمان‌ به‌ بعد ازميراث‌ باستاني‌ خود دور گشت‌ و به‌ ايجاد سبك‌ نويني‌ از موسيقي‌ ايراني‌ پرداخت‌. اوج‌ گرفتن‌ بازار شعر وشاعري‌ وظهور شعرايي‌ بلند مرتبه‌ همچون‌ فرخي‌، عنصري‌ و دقيقي‌ نيز بر اعتلاء موسيقي‌ ايراني‌ رونق‌ بخشيد چرا كه‌ اين‌ شعرا از جمله‌ عنصري‌ و فرخي‌ چنگ‌ نوازان‌ ماهري‌ نيز بودند و در هنگام‌  سرايش‌ اشعار خود با عود و چنگ‌ شوري‌ به‌ مجالس‌ شاهان‌ مي‌افكندند. علاوه‌ بر آن‌ شاهاني‌ همچون‌ سلطان‌ محمود و سلطان‌ مسعود نيز به‌ ادبيات‌ فارسي‌ و شعر و شاعري‌ و موسيقي‌ عشق‌ مي‌ورزيدند و اين‌ علوم‌ را مورد حمايت‌ خود قرار دادند. از اين‌ روي‌ مي‌توان‌ گفت‌ در دوره‌ غزنويان‌ موسيقي‌ درباري‌ و موسيقي‌ محلي‌ رشد چشمگيري‌ يافت‌ و گروه‌ زيادي‌ از هنرمندان‌ به‌ اين‌ هنر روي‌ آوردند.(1)
در عصر غزنوي‌ دو نوع‌ نوازنده‌ موسيقي‌ وجود داشت‌: موسيقي‌ سرايان‌ يا مطربان‌ بيروني‌ ومطربان‌ سرايي‌. اگر فضايي‌ كه‌ در آن‌ موسيقيدانان‌ به‌ نقش‌ آفريني‌ مي‌پرداختند محدود و كوچك‌ بود از اركستر كوچك‌ استفاده‌ مي‌شد و اگر فضا گسترده‌ و بزرگ‌ بود از اركستر بزرگتر كه‌ سازهاي‌ آن‌ نيز قوي‌تر و بيشتر بود بهره‌ گرفته‌ مي‌شد.
در اين‌ دوره‌ موسيقيدانان‌ بزرگي‌ نيز ظهور كردند كه‌ تأثيرات‌ مهمي‌ بر موسيقي‌ ايراني‌ نهادند. ابوعلي‌ سينا حكيم‌، طبيب‌ و فيلسوف‌ بزرگ‌ ايراني‌ از جمله‌ اين‌ موسيقيدانان‌ بود. وي‌ نخستين‌ دانشمندي‌ بود كه‌ در مورد موسيقي‌ ايراني‌ كتابي‌ به‌ زبان‌ فارسي‌ نگاشت‌. ابن‌ سينا در كتاب‌هاي(النجاه‌) و (المدخل‌ الي‌ صناعه‌ الموسيقي) و بخش‌هايي‌ از شفا موسيقي‌ ايراني‌ را از جنبه‌ روان‌ درماني‌ مورد بررسي‌ قرار داد و پيرامون‌ تركيب‌هاي‌ هارمونيك‌ اصوات‌ و مطبوع‌ يا نامطبوع‌ بودن‌ آن‌ نظريات‌ مهمي‌ ارائه‌ نمود. از مهمترين‌ اقدامات‌ اين‌ دانشمند جامع‌ العلوم‌ معرفي‌ دوازده‌ مقام‌ اصلي‌ موسيقي‌ دوران‌ خويش‌ بود: رهاوي‌، حسيني‌، راست‌، بوسليك‌، زنگوله‌، عشاق‌، حجاز، عراق‌، اصفهان‌،نوا، بزرگ‌ و مخالف‌. ظاهرا ابن‌ سينا در موسيقي‌ متأثر از فارابي‌ بوده‌ و برخي‌ از نظريات‌ حكيم‌ ابونصر فارابي‌ را مورد تأييد خود قرار داده‌ است‌. از ديگر موسيقيدانان‌ مهم‌ روزگار غزنوي‌ ابن‌ زيله‌، علي‌ مكي‌ و محمد بربطي‌ بوده‌اند كه‌ هر يك‌ آهنگ‌هاي‌ بسيار زيبايي‌ با استفاده‌ از آلات‌ موسيقي‌ آن‌ زمان‌ ساخته‌اند.
ادوات‌ مهم‌ موسيقي‌ ايراني‌ دوره‌ غزنويان‌ عمدتا چنگ‌ و عود و رباب‌ و بربط بود. مسعود سعد سلمان‌ شاعر معروف‌ اين‌ روزگار در بيتي‌ از اشعار خود از سازهاي‌ دوره‌ غزنوي‌ بدينگونه‌ ياد كرده‌ است‌:
زنزهت‌ و طب‌ و غژه‌ و شادكامي‌ و لهو
زچنگ‌ و بربط و ناي‌ و كمانچه‌ و بگماز


منابع‌:
1- راهگاني‌، روح‌انگيز: تاريخ‌ موسيقي‌ ايران‌، تهران‌، پيشرو، 1377.
2- مهرجويان‌، علي‌: موسيقي‌ ايراني‌ (يك‌ نگاه‌ جامع‌شناختي‌)، تهران‌، نشر آتش‌، 1376.
3- بينش‌، تقي‌: تاريخ‌ مختصر موسيقي‌ ايران‌، تهران‌، آرين‌، 1359.



عروس الفلک مسجد معروف زمان غزنویان:

سلطان محمود غزنوی به مقصد بجا گذاشتن یک یادگار بزرگ مسجد عروس الفلک را آبادکردکه استادان حاذق هندی وسندی ومعماران وشبکه کاران ماهر و ورزیده درآن کارکرد ند نوشته ا ند که تنهاسه هزارغلام درایام عیدجمعه به نمازمیایستادند . درجوارمسجدمدرسه نیزاعمـارکردندکه کتاب خانه بزرگ نیزدرکنارآن قرارداشت ومحقیقن وپژوهشگران و طا لـبان د رآن کتاب خانه برای تحقیقات علمی ومطالب و تحصیل مرا جعه مینمود ند.موقعیت مسجدمذکورتاحال معلوم نگردیده امامرحوم استادجلالی مسجدجمع ا ولیای فعلی را که در جنوب قلعت غزنین سا خته شده همان مسجد عروس الفلک قلم داد کرده است  .ولی نظر بدلایل ذیل مسجد عروس الفلک با ید در محل دیگری بوده باشد نه جا یکه حالا مسجد جمع اولیا قرار دارد.
1 ـ سنگی که در محراب مسجد جامع جمع اولیا مشاهده میگردد هر چند یک لوحه غزنوی بشمار رفته اما از نگاه هنر و هم چنان ملاحظه کلمات « ظهیر الدوله » مربوط بر زمان سلطان ابراهیم بن مسعود تثبیت می گردد. در حالیکه مسجد با ستناد معبر زیر زمینی که سلطان در حالات لازم از آن استفاده میکرده است ازبنا های معروف عصر محمود میبا شد.
2 ـ  مسجد درساحه قصوردولتی قرارداشته زیرا مسجدمذکورمعبد شاهی ومحل ادای نماز وعبادت سلطان و خاندان سلطنتی و ارکان و اعیان دولت بوده که بعید است دور از محلات دولتی آباد شده باشد و نظر به تقسیمات ملکی آنزمان مسجد جمع اولیای فعلی در ساحه قلعت غزنین قرار دارد که قلعت خود یک واحد اداری جداگانه بوده است.
3 ـ سلطان محمود در بعضی حالات از طریق یک دهلیز زیر زمینی به مسجد رفت و آمد می نمود وفا صله بین قصوردولتی تامسجد جمع اولیازیاد بوده وازنظرساختمان طبیعی اراضی رابطه زیر زمینی بین دومحل متذکره امکان ندارد ومزید برین طی این مسیربرای یک نفر با پای پیاده حد اقل یکنیم ساعت وقت را در بر میگیرد.
4 ـ در جریا ن کاوشهای باستانی درساحه قصرمسعود درجوارمقبره سلطان ابراهیم یک معبرسر پوشیده مشاهده گردید که به شکل «تونلی» از خشت پخته ساخته شده و چنین امکان وجود دارد که قصورشهزداگان واقامتگاه سلاطین ازطریق همین معابر با یکدیگرارتباط د اشته ورا هی به سوی مسجد هم در همان شبکه دخیل بوده باشد.
ا لبته نظیرگذرگاه مذکورنقب نسبتاکوتا هیست بین زیا رت بهلول  ومسجدآن که درایا م زمستان مورد استفا د ه قرارمی گیردویامیگرفت وگویندکه اکنون راه مذکور راازبین برده اند . د ر سقف و دیوارهای معبرکاملا خشت پخته بکارفته است . هرچند که مقبره بهلول یک آبده غزنوی نمی باشد امااين عنعنه د رصنعت معما ری غزنی سا بقه طولا نی داردتاریخ « عتبی » هم ازموجودیت آهونی میان مسجدو کاخ سلطان محمودخبرداده گوید که « ازسرای امارت تا ـ مسجد راهی ترتیب دادندکه ازمطمع ابصاروموقف انظارپوشیده بود» واضافه میکندکه«سلطان درموارد ضرورت با سکینتی تمام و اطمینان ازراه به مسجد میرفت »
درباره زیبایی وجلال این مسجدومصارف هنگفتی که درآن صورت گرفته صاحب کتاب سلطنت غزنویان به نقل ازتاریخ عتبی متذکرمیشود که چون سلطان ازدیارهندمظفر و منصور با اموال موفور و نفایس منصوربازگشت ـ بفرمودتا دروجه اهتمام تمام آن عمارت مال فراوان ریختند و استادان حاذق وعمله چابک ترتیب دادند و از نواحی هندوسند درختی چند بیاوردند.
شماره ا ول سا ل « 1361 »  مجله عرفان در باره مسجد عروس الفلک چنین نوشته شده است:« این مرکزفرهنگی که روزگاری محل پرورش دوستداران علم بوده بیکارگی مورد خشم سپاه خانه براند از و دشمنی چون چنگیز و علاءالدین جهانسوز قرار میگیرد و با همه شان و شوکتی که داشت با خاک یک سان میشود.

No comments:

Post a Comment