Translate

Saturday, May 12, 2012

دوست‌محمد خان



دوران
از ۱۸۴۳ تا ۱۸۶۳
لقب(ها)
امیر افغانستان
زادروز
زادگاه
مرگ
محل مرگ
پیش از
پس از
دودمان


امیر دوست‌محمدخان، اولین امیر افغانستان از خاندان بارکزی (۱۲۴۲ – ۱۲۵۵ ه‍. ق.) که سلسلهٔ ابدالی یا درانی را برانداخت.
یکی از نتایج رقابت و جنگ‌های متعدد سـدوزائی و بارکزائی این شـد که هرات به صورت یک منطقهٔ مجزی مدتی در دسـت شـهزادگان و رؤسـای ضعیف النفس و بی سـجیهٔ سـدوزائی و الکوزائی بماند و ضعف و حفظ جان و منافع ایشـان را گاه گاه به قبول منت قاجاری‌ها وادار سـازد. در پایان این غوغا در حالیکه باریکی موضوع جنبه آفاقی پیدا کرده بود، سـردار سـلطان احمد خان حکومتی در هرات قایم کرد و روز‌های اخیر حیات و سـلطنت امیر دوسـت محمد خان حتا آخرین سـال حیات سـلطنت او برای حل هرات در پیرامون شـهر تاریخی گذشـت و فتح هرات آخرین کامیابی بود که پادشـاه سـالخورده در بسـتر مریضی 
جشـن شـادمانی آنرا گرفته و با روح آرام دو هفته بعد وفات کرد.


زمسـتان سـال ۱۲۷۷ هجری قمری که امیر دوسـت محمد خان قرار عادت معمولاً در جلال آباد توقف داشـت، عریضه سـیف الله خان وکیل یکی از پسـران او که از مادر هزاره و حاکم فراه بود، رسـیده از نقشـه و تعرض سـردار سـلطان احمد خان داماد و پسـر عم و رقیب و مخالف خویش که در هرات حکومت خود مختاری قایم کرده بود، آگاه شـد. می‌گویند در حالی که امیر از شـدت غیظ و غضب می‌لرزید امر تدارک سـفر داد تا یک هفته بعد با سـران و سـپاه از جلال آباد حرکت کند.
اتفاقاً امیر روز اول عید صیام وارد کابل شـد. مردم خورد و بزرگ از تمام طبقات ملکی و نظامی به غرض ادای نماز عید و اسـتقبال امیر در حدود سـیاه سـنگ جمع شـده بودند. امیردوسـت محمد خان با عجله ئی که در رسـیدن هرات داشـت، عندالورود در میان اهالی پایتخت از ایشـان اسـتدعای دعا در باب فتح هرات نموده و خود در حالیکه در حوزهٔ فیل تکیه زده بود از راه دروازهٔ لاهوری داخل شـهر شـد و چون سـپاه زیاد با وی بود در نفس شـهر توقف ننموده در دهکدهٔ ده بوری غرب کابل (حالا یک گوشـهٔ کارته چهار از آن گذشـته اسـت) امر توقف داد و بعد از اینکه سـردار محمد علی خان ابن سـردار شـیر علی خان نواسـهٔ خود را حاکم شـهر تعیین نمود، روز بیسـت و یکم به قصد هرات حرکت کرد.
قراری که در مبحث «محاصرهٔ ده ماههٔ هرات» شـرح دادیم امیر به پسـرش سـردار شـیرعلی خان که قبل از او به طرف قندهار حرکت نموده بود به فراه توصل نمود و به شـرحی که نوشـتیم به هرات واصل شـد و میان او و سـردار سـلطان احمد خان در دو طرف دیوار‌های حصار مسـتحکم هرات بیشـتر از ده ماه مقابله‌های بسـیار سـخت به وقوع پیوسـت و در ماه‌های اخیر محاصره، دخترش بیگم نواب زن سـردار سـلطان احمد خان و بعد خود سـردار موصوف وفات نمودند و بالاخره خود امیر هم در اثر طول محاصره و دوام جنگ و تأثیر وفات دخترش و بار سـنگین مملکت داری و نقاهت و پیری، مریض شـد و مرض ضیق النفس که در وجود او بود شـدت پیدا کرد و هر چه اطبا در معالجه او کوشـیدند مفید نه افتاد و حال او روز به روز بد تر می‌شـد. این روز‌ها که مصادف به هفته‌های اول ماه ذی الحجه سـال ۱۲۷۸ قمری بود از روز‌های بحرانی برای خاندان شـاهی و مملکت تلقی می‌شـد و وخامت آن را امیر کهن سـال و با تجربه در پایان ۷۲ سـال عمر خویش در بسـتر مریضی به خوبی تشـخیص داده به کمال وضاحت احسـاس می‌کرد. اوضاع این روز‌ها واقعاً بحران آمیز بود. سـران قوم و افراد مملکت در دو جبههٔ مخالف تقسـیم شـده و به تحریک اغیار و آرزو‌های شـخصی، یکی از سـرداران معروفی ملی مانند سـردار سـلطان احمد خان و یکی از شـهر‌های بزرگ و آباد آن کشـور مانند هرات در مقابل پادشـاه مملکت سـر طغیان بلند نموده و جنگ برادر کشی امیر، سـرداران، شـهزادگان و باشـندگان شـهر و سـپاهیان همه را مکدر و خسـته و کوفته سـاخته بود. در حالی که همه میدانسـتند که این جنگ برادر کشی به خسـاره طرفین اسـت معذلک احسـاسـات طوری بر افروخته شـده بود که به حل مسـئله موفق نمی‌شـدند. افراد یک خانواده به رخ یکدیگر اسـلحه کشـیده و به کشـتن یکدیگر قیام نموده بودند. قراری که متذکر شـدیم در مرکز مملکت یکی از نواسـه‌های امیر به حکومت تعیین شـده بود و بقیه شـهزادگان که هر کدام از خود ادعا هائی داشـتند به اسـتثنای سـردار محمد افضل خان همه در پیرامون هرات به دور پدر خویش جمع بودند ولی در باب آیندهٔ سـلطنت و موضوع جانشـینی پدر پیش خود هوس‌ها و نقشـه هائی داشـتند.
گذشـته از این‌ها خود مسـئلهٔ هرات امر بغرنجی شـده بود، سـردار سـلطان احمد خان تا حیات داشـت جنگید ولی تسـلیم نشد. بعد از او پسـرش سـردار شـهنواز خان علی الرغم بعضی از بزرگان و اهالی شـهر لجاجت شـدید نشـان داد و حاضر به مصالحه نمی‌شـد. طبعاً مریضی امیر در چنین ایام بحرانی بر وخامت اوضاع به مراتب افزود و بر مشـکلات اوضاع مشـکلات دیگر علاوه کرد و احوال رقت باری پیش آورد که از خلال آن آشـفتگی‌های مزید مشـاهده میشـد.
چون امیر دوسـت محمد خان وخامت اوضاع را از هر طرف درک می‌کرد و روز‌های که امید بهبودی برایش باقی نمانده بود، فقط دو مسـئله در نظرش پیهم می‌گذشـت و واقعاً هر دوی آن اهمیت حیاتی داشـت، یکی تعیین جانشـین، دوم فتح هرات. امیر خوب ملتفت بود که اگر یکی از این دو امر قبل از وفات او صورت نگیرد، شـیرازهٔ امور مملکت واژگون خواهد شـد و چون انجام یکی به دیگر ارتباط زیاد داشـت و شـخصاً خودش به سـرپرستی سـپاه و امور نظامی رسـیدگی نمی‌توانسـت، مصمم شـد که مجلسی از شـهزادگان و سـران ملکی و نظامی تشـکیل نموده و این مسـئلهٔ حیاتی را به مشـوره و صوابدید عموم فیصله نماید. لذا امر احضار شـهزادگان و سـرداران را اصدار نموده و قراری که میرزا یعقوب علی خان خافی در «گزارشـات پادشـاهان متأخرین افغانسـتان» می‌نویسـد، چنین به سـخن آغاز نمود:
«در ده بوری کابل سـردار محمدعلی خان پسـر سـردار شـیر علی خان را ولی عهد پدرش کرده به دسـت خود شـمشـیر به کمرش بسـتم و بشـما بزرگان حضور خطاب کردم که سـردار شـیر علی خان جانشـین من اسـت. امروز مرض سـرکار قوی و امید صحت شـدن ندارد، به صلاح و صوابدید شـمایان باید سـردار شـیر علی خان را ولی عهد سـازم و بجای خود پادشـاه افغانسـتان نمایم، شـمایان چه مصلحت میدهید؟ جمله بزرگان که حضور داشـتند قبول کردند و عرض کردند که خداوند مبارک گرداند. بعد از آن بدسـت مبارک خود دسـتار خود را به سـر سـردار شـیر علی خان گذاشـتند و شـمشـیر خود را به کمرش بسـتند و به حضور خورد و بزرگ و پسـران خود و جمیع بزرگان لشـکر و افواج دربار موج به منصب امیر سـر افراز نمودند.
بعد از آن به حضور مبارک از همه مردم چه شـاه و چه گدا بیعت گرفتند و جمله مبارک بادی کردند و از جانب امیر شـیر علی خان تمامی سـرکردگان و بزرگان سـرکار نصیحت کردند و امر به فرمان برداری امیر شـیر علی خان نمودند. ثانی در باب اتفاق وعظ و نصیحت فرمودند و تحقیقات بسـیار و سـفارشـات بیشـمار کردند. چون از این رهگذر فارغ شـدند در حضور تسـخیر هرات و تأخیر نکردند و سـرعت نمودن با بزرگان و سـرکردگان گفتگو کردند، امر نمودند و اجازه دادند که تکیه بر ضمایر الهی کرده به زودی یورش برند و در حیات سـرکار شـهر هرات را تصرف دارند، زیرا که پادشـاه شـما که من باشـم عمر خود را آخر میدانم و در باقی عمر خود اعتماد ندارم هر چند زود تر کار هرات را انجام بدهید آرزوی پادشـاه بر آورده می‌شـود و آرمان بدل نمی‌مان و می‌خواهم که فتح هرات را ملاحظه کنم بعد آسـوده خاطر به رضای خداوند واصل شـوم.»
وصایای امیر در مورد تسـریع فتح هرات در گوش شـهزادگان و سـران نظامی و ملکی تأثیر خاصی بخشـیده حسـب الامر ترتیبات نقب گذاری و حملهٔ شـدید گرفته شد و در نتیجه علی الرغم مقاومت شـدید شـهنواز خان ابن سـردار سـلطان احمد خان مرحوم، اهالی شـهر دروازه‌های حصار را باز کردند (۸ ذی الحجه ۱۲۷۸) و تحت هدایات پادشـاه جدید امیر شـیر علی خان شـهر اشـغال گردید و بدین ترتیب آخرین آرمان امیر دوسـت محمد خان برآورده شـد و سـجدهٔ شـکر بجا آورد و قرار دسـتور پادشـاهی به مناسـبت فتح هرات مجالس خوشی و شـادمانی عمومی در تمام شـهر‌ها و ولایات مملکت برپا گردید.

No comments:

Post a Comment