Translate

Saturday, May 12, 2012

امیر محمد افضل و محمد اعظم خان













در ابتدای سلطنت امیر شیرعلی خان در هرات دو برادر او از این وضعیت رضایت نداشتند. سردار عبدالرحمن خان که در بخارا فراری بود به بلخ بازگشت و توانست با لشگرکشی کابل را تصرف کند و همراه عمویش «محمد اعظم خان»، پدرش «محمد افضل خان» را که در غزنی محبوس بود آزاد نماید و امارت کابل را به او بسپارد امّا در فاصلۀ زمانی بسیار کم «امیر محمد افضل خان» وفات یافت و برادرش «محمد اعظم خان» توانست به پشتیبانی برادرزاده اش، عبدالرحمن خان جانشین او شود. در عین حال عبدالرحمن خان از این سلطنت چندان رضایت نداشت و صرفا به خاطر مخالفت با امیر شیر علی خان آن را تأیید کرد. لذا کابل را ترک کرد و به ترکستان رفت، به تعقیب آن «امیر محمداعظم خان» نیز در مقابل لشگرکشی شیرعلی خان شکست خورد و به طرف ترکستان متواری گردید. عمر حکومت دو برادر محمد افضل خان و محمد اعظم خان بسیار کوتاه بود و هیچ کدام مجالی نیافتند که در ساحۀ امور داخلی و یا خارجی به ابتکار دست زنند و نظر و روش خاص را آشکار سازند.
امیر محمد یعقوب خان


امارت محمد یعقوب خان کوتاه، متزلزل و آسیب پذیر بود. وی در شرایط نسبتا بحرانی به امارت رسید و خودش هم مردی شتابزده و کم حوصله بود. وی در نتیجۀ سپری نمودن سالیان متمادی به عنوان زندانی از جانب پدر در بالاحصار کابل، موازنۀ روانی اش را از دست داده بود و از طرف دیگر قوای انگلیس در حال پیشروی به خاک افغانستان بود و از طرف دیگر عبدالرحمن خان در شمال کشور علم مخالفت برداشته بود لذا از ایشان می خواست با امضای پیمانی انگلیسی ها را از افغانستان خارج کند و چهار روزی با فراغت خاطر زندگی کرده و بر مملکت حکمرانی کند. بر این اساس بود که معاهدۀ «گندمک» را در 26 می 1879 م مطابق میل نمایندۀ انگلیس امضاء نمود. طی این معاهده مناطق سوق الجیشی و یک سلسله کوههای صعب العبور با ساکنین آن در شرق کشور با علاقه های کُرم تا ابتدای جاجی، درۀ خیبر تا کنارۀ شرقی هفت چاه، لندی کوتل و سیبی و پیشین تا کوه کوژک از خاک افغانستان جدا شد و تحت تسلط و انتظام برتانیه قرار گرفت. در متن قرارداد آمده «امّا این سلطه دائمی نبوده و مالیات آن بعد از وضع مصارف داخلی، سالانه به امیر افغانستان پرداخته خواهد شد». و باز طبق همین معاهده نیروهای انگلیسی از افغانستان خارج می شدند.
بین امیر شیرعلی خان پدر و امیر یعقوب خان پسر کدورتی بود که در نتیجه، محمد یعقوب خان را 8 سال به حبس انداخت و عبدالله جان پسر خوردسال خود را به ولیعهدی گنجاند.
بعد از مدتی مردم در کابل قیام کردند و سفیر انگلیس کشته شد. امیرمحمد یعقوب خان مسئول قتل سفیر انگلستان به نام  «کیوناری» شناخته شد و از امارت استعفا داد. بعد از مدتی امیر عبدالرحمن خان وارد کابل شد امّا از استعفای محمد یعقوب خان تا حکومت عبدالرحمن خان اوضاع بسیار متشنج و نا آرام و بدون حکومت مرکزی بود.
امیر عبدالرحمن خان
عبدالرحمن خان در شرایطی به امارت رسید که اوضاع افغانستان متشنج و شکننده بود. نیروهای خارجی بعضا در داخل کشور در حال جنگ با فرماندهان بودند. از جمله «سردارایوب خان» پسر عموی عبدالرحمن خان در منطقۀ میوند در حال نبرد با نیروهای برطانوی بود. امیرعبد الرحمن خان فردی مستبد و در عین حال فعال، شجاع و با اراده بود.
«امیر عبدالرحمن خان» پسر «امیر محمدافضل خان» در سال 1844م. تولد یافت. ایام جوانی را در ترکستان افغانی به سر برد. وی در کودکی به درس خواندن و سواد آموزی بی اعتنا بود و در مقابل به آموختن فنون جنگی و استعمال آلات جنگی و نبرد شوق زیاد داشته است. در عصر وی دولت مرکزی به وجود آمد و مردم کافرستان به اسلام گرویدند، امّا قتل عام ها و کشتارهای فجیعی توسط عمال ایشان صورت گرفت. عدۀ زیادی از مردم افغانستان به عنوان برده و غلام و کنیز به هندوان و مناطق دیگر افغانستان به فروش رسیدند. زندان ها مملو از مبارزان گردید. در عصر این امیر قیام های سرتا سری متعددی صورت گرفت. از جمله: قیام شنواری ها، غلجائیها، قیام مردم هزاره، ترکستان ها و ...
صورت های استبداد امیر عبدالرحمن خان
1-منشأ دینی: امیر مدعی بود که او از جانب خداوند متعال به پادشاهی افغانستان برگزیده شده و حفاظت این کشور در برابر دست اندازی کفار و هرج و مرج داخلی به عهدۀ او گذاشته شده.
2-ایجاد سیستم گستردۀ جاسوسی: «وقتی که من بر اریکۀ سلطنت پا گذاشتم... در مملکت حالت یاغی گری ظاهر بود، جاسوسها و مفتّش ها مخفیانه مقرّر داشتم که هر چه در بین مردم واقع می شود به من راپورت بدهند.»[1] 3- ایجاد وحشت از طریق زجر و شکنجه و اعدام های دسته جمعی
4- نابودی مطلق آزادی های شخصی
نظام اداری امیر به تمام معنی خود محور بود و تنها خود تصمیم می گرفت که نه صدر اعظمی وجود داشت و نه هم  وزیری. گرچه در سالهای آخر امارتش، دو پسر ارشدش «سردار حبیب الله خان» و «سردار نصرالله خان» در اجرای امور سهم می گرفتند امّا صلاحیت حل و فصل کارهای مهم را نداشتند و باید در هر امری از امیر هدایت می گرفتند.
در دورۀ ایشان تأسیس ماشینخانۀ کابل مرکب از شعبات ریخته گری، توپ سازی، تفنگ سازی، تولیدات باروت، کارتوس، اسلحۀ سرد، ضرابخانه، سراجی، شمع سازی و غیره روی دست گرفته شد و وحدت پول مسکوک به وجود آمد که تنها در کابل ضرب می شد.
امیر در آخر عمرش به مرض نقرس مبتلا شد و به شدت از آن رنج می برد. در اوایل اکتبر 1901م. پس از مدتی زمین گیر شدن و از دست دادن توازن رفتار به عمر 55 سالگی در کاخ ییلاقی باغ بالا از دنیا رفت.
فرهنگ و ادب
در عصر این امیر هیچ توجهی به فرهنگ و ادب صورت نگرفت. بی اعتنایی امیر در این زمینه تا جایی بود که به قول میرغلام محمد غبار:«می توان آن را تعنت و تعمد او در جلوگیری از فرهنگ نامید. زیرا امیر عبد الرحمن خان از تمدن و فرهنگ جدید جهان آگاه بود معهذا یک مکتب نساخت و یک جریده تأسیس نکرد در حالی که افغانستان با هر دو سابقه داشت.» به پرورش 
شاعران و ادیبان و هنرمندان چنان که در دربار شاهان شرق معمول بود توجهی نکرد
۱۸۶۷ میلادی۱۲۸۴ هجری قمریمحمد افضل خان
۱۸۶۷ شکست امیر شیرعلیخان در جنگ برادران و تخت نشینی امیر محمد افضل خان
۷/۱۰/۱۸۶۷ امیر محمد افضل خان در کابل وفات یافت.




No comments:

Post a Comment