Translate

Tuesday, May 15, 2012

دولت صفاری افغانستان (صفاریان)

( 867 – 904 میلادی )


در همان قرن اول هجری و عصر خلافت راشده اسلام, بین عربها بر سر جانشینی حضرت پیغمبر آخر الازمان ( صل الله علیه و اله و سلم) اختلافات دامنه داری پیدا شد. و عامل اصلی این اختلافات این بود که عده ای گفتند پیامبر در مورد جانشین خود هیچ کس را مشخص نکرده و با وجود سفارش وصیت کردن هر مسلمان قبل از فوت، خود شخص پیامبر وصیت نداشته است. این اختلافات مخصوصا در دوره امپراطوری بنی امیه قوت گرفت و در بین تمام مسلمانان گیتی پراکنده گردید. به علاوه عصبیت عرب در این دوره شدت کرده، و عکس العمل آن در بین ملل غیر آشکارا گردید. در دوره امپراطوری بنی عباس تمام این مخالفتها جامه عمل پوشیده و فرقه های متعددی در بین ملل اسلامی ظهور کرد، مثلا طرفداران بنی امیه، که دارای بیرق سفید بودند، طرفداران اهل بیت پیغمبر که از بنی هاشم بودند و امامان تشیع از این طایفه هستند بیرق سبز استعمال می کردند، طرفداران بنی عباس و ضد اموی و علوی که در بیرق و لباس رنگ سیاه داشته و این رنگ را از افغانستان و ابومسلم استفاده کرده بودند ، فرقه خوارج که بر ضد همه ی اینها بوده، یکنوع جمهوری خواه و افراطی در سیاست و دین به شمار می رفتند و بیرق سرخ استعمال می نمودند. خوارج انتخاب خلیفه اسلام را به شکل آزاد از ملل عجمی ( عناصر غیر عربی) و عربی قبول و در صورت ارتکاب نامشروع خلیفه، عزل و قتل او را پیشنهاد می کردند و همچنین دهها فرقه دیگر.

به هر حال فرقه خوارج از نقطه نظر سیاست افغانستان را مرجع خود دانستند زیرا افغانستان از نظر سیاست، بر ضد امپراطوری های اموی و عباسی بوده و مدتها قبل ( در عهد خلافت امیرالمومنین علی علیه السلام) چندین هزار خوارج عربی را در ولایت سیستان و فراه خود قبول کرده بود. همان بود که ولایات افغانستان ، برای همیشه مرکز هیجانات و فعالیتهای سیاسی بر ضد امپراطوری عباسی و اموی عرب شمرده می شد.
در چنین وقتیکه امارت طاهریه خراسان به میدان برآمده ، و سیاست اعتدال و میانه روی برای مدت نیم قرن در مقابل عرب ادامه داد، که البته مطبوع خاطر اکثریت ملت نبود لهذا دامنه ضدیت با این پالیسی در ولایات افغانی مخصوصا در سیستان وسعت اختیار کرد و بالاخره به تشکیل یک دولت شدید و جدی افغانی منجر گردید. موسس این دولت همانا یعقوب ابن لیث صفاری مروی ، از اهالی سیستان است که در سال 253 هجری به دست رفقای سلحشور خویش سلطنت خود را اعلام کرد.
دولت صفاری افغانستان در سیاست داخلی و خارجی بر خلاف حکومت طاهریه، روش جدیدی را در پیش گرفت به این معنا که در داخل نقشه از بین بردن ملوک الطوایفی افغانستان و توحید دینی مملکت رابه واسطه نشر دین مبین اسلام طرح کرد ، و در سیاست خارجی ضدیت با امپراطوری عرب و تشکیل یک شهنشاهی اسلامی افغانی را در خاکهای متصرفه عرب، از قبیل کشورهای فارس، ماورالنهر و حتی عراق عرب در نظر گرفت، البته تمام این پروگرام وسیع در مدت کوتاه دولت صفاری که تقریبا نیم قرن بود عملی نشد، ولی قسمتی از آن در داخل و خارج کشور جامه عمل پوشیده، توانست مثلا در داخل ولایات سیستان، زابلستان، کابلستان، تخارستان، بلخ، نیشابور، کرمان، و در خارج ولایات فارس، طبرستان و آمل ، خوزستان را همه جزء دولت صفاری قرار دهد.
از دیگر طرف، زرنج پایتخت مملکت و ولایت سیستان در آبادی و عمران پیش رفت، و اردوی افغانی قوی و منظم گردید، زبان فارسی افغانستان نیز که مرکب از لسان دری قدیم مملکت و لغات مستعار عربی بود، ترقی کرد برای مقابله وسیع عرب حاضر میشد حتی اولین قصیده به این زبان جدید در مدح پادشاه صفاری ، از طرف محمد بن وصیف سکزی شاعر افغانی سروده شد.
دولت صفاری ملوک محلی گردیز، کابل، بلخ، و بدخشان را مغلوب و مطیع و هم دین اسلام را ، در کابل تا اندازه ئی ترویج نمود . در این اوان یک حکومت قوی و ملی دیگری در شمال افغانستان به واسطه خاندان سامانی بلخی تاسیس گردید و خلافت بغداد توانست، با وسائل دیپلوماسی آتش عدوان و نفاق را بین این دو حکومت افغانی مشتعل سازد، چنانچه از طرفی حکومت سامانی را بر علیه دولت صفاری بنام امیرالمومنین و خلیفه اسلام تحریک، و از طرف دیگر منشور حکومت ماوراءالنهر  را به پادشاهان صفاری بخشید . دولت صفاری نیز که توحید اداری را در تمام افغانستان قدیم در نظر داشت بر ضد دولت سامانی سوق شد و در نتیجه در عرصه رزم منعب و از بین رفت.
به هر حال چنانکه حکومت طاهریه استقلال سیاسی قسمتی از کشور و آبادی و ترقی زراعت، و پالیستی مدارا و ارتباط سیاسی را با مرکز خلافت بغداد، به حیث یک دولت مقتدی بها می داد. دولت صفاری افغانستان ، استقلال و وحدت اداری تمام افغانستان و ضدیت با خلافت بغداد و ترویج زبان فارسی در مقابل زبان عربی ، و بالاخره تقویت و تشکیل عسکر، و یک امپراطوری بزرگ را در نظر گرفت، یعقوب ابن لیث صفاری موسس دولت صفاریان مرد اولوالعزم و عالی همتی بود ، مردم که حیثیت شهرت وجوانمردی یعقوب را از زمان عیاری او تا آن وقت شنیده و دیده بودند ، با او بیعت کردند ، همان وقت بود که یعقوب به حیث پادشاه اول مخالفین داخلی را از بین برداشته و دوباره ولایات غربی و شمالی افغانستان را الحاق و به طبرستان سوقیات و آمل را فتح کرد . آن وقت که معتصم بالله خلیفه بغداد مخالفتی اظهار و مردم را بر ضد یعقوب تحریک کرد یعقوب نیز به عزم استیلای بغداد، حرکت، و بعد از فتح فارس و خوزستان به عراق عرب نزدیک شد و در جنگی که بین طرفین رخ داد ، یعقوب به خوزستان عقب کشیده هنوز یعقوب به حمله دوم مبادرت نکرده بود، که در جندشاپور، در سال 265 هجری از دنیادرگذشت.
عمرو برادر یعقوب که جانشین او شد، با خلیفه بغداد مفاهمه نموده منشور حکومت فارس و اصفهان، و شحنگی بغداد را حاصل، و تادیه سالانه 20 هزار درهم را به خزانه خلیفه پذیرفت، و خود مشغول تامین داخل کشور و مملکت فارس گردید.
الموفق خلیفه عباسی به سیاست دیرینه، که محالف تشکیل دولت قوی در افغانستان بود، باز بنای اقدامات و تحریکات را گذاشت ، خلیفه یکی از  احفاد فراری خاندان طاهری را از یک طرف، ونصر ابن احمد سامانی را از طرف دیگر بر ضد پادشاه صفاری گذاشت، لهذا محمد پسر عمرو با قشون مکملی به استقامت بغداد حرکت نمود و خلیفه به مدافعه برخاست اما پسر پادشاه صفاری بدون جنگ با شخص خلیفه المسلمین مراجعت و در راه سیستان از دنیا در گذشت ( سال 274 هجری)
عمرو در سال 276 مجددا به فارس سوقیات کرده عسکر خلیفه را مغلوب و از شیراز به خوزستان و از آنجا به اهواز کشید، و نام خلیفه را از خطبه انداخت، المعتضد خلیفه جدید نیز از راه مصالحه پیش آمد و عمرو به افغانستان عودت نمود. از این بعدعمرو خواست , حکومت سامانی افغانی را زا ماوراءالنهر براندازد، زیرا او تشکیل یک شهنشاهی را آرزو داشت ، و هم دسیسه بغداد بین هر دو را قبلا به هم زده بود، همان بود که اردوهای طرفین در نزدیکی بلخ در سال 287 هجری به یکدیگر تصادم و لشکر صفاری مغلوب ، و شخص پادشاه اسیر گردیده و از طرف امیر اسماعیل سامانی به بغداد اعزام شد. بالاخره این پادشاه مشهور و لایق در سال 289 هجری در زندان بغداد جان داد.
پس از عمرو بن لیث طاهر ابن محمد بن عمرو به پادشاهی افغانستان رسید، ولی از آنجا که این دولت بزرگ رو به انحطاط می رفت، لذا مساعی و سوقیات پادشاه جدید در کشور فارس بر ضد امپراطوری عباسی به جایی نرسید و پادشاهان سامانی بودند که در سال 299 هجری انقراض دولت صفاری را اعلان نمودند.
شاهان صفاری:
یعقوب ابن لیث صفاری سال 253- 265 هجری
عمرو ابن لیث سال 265- 287 هجری
طاهر بن محمد بن عمرو سال 287- 291 هجری


No comments:

Post a Comment